بازيابی ايرانشهری

اسلام، کیش اشغالگر، زورگو، و خشن، کیشی که باید ریشه اش از ایرانزمین کنده گردد / کیخسرو آرش گرگین

مشکل اسلام امری است ذاتی، اسلام در ذات اش بدگوهر و اهرمنی است و زورگوئی و بی مدارائی بخشی وجودی از او. اگر زور نگوید و قلدری نکند نمی پاید. از روزن تاریخی، اسلام با شمشیر زاده شده است و به تازیانه مانده است. جز این، مسلمان‌ها به خود اجازه می دهند تمامی آئین‌های عجیب و رسوم غریبه‌ی خود را به دیگران تحمیل کنند و اگر کسی نپذیرفت، یا سر از تن اش جدا کنند و یا دمر اش کنند و بر کمر اش کوبند. هم از این رو فرقی ماهوی میان شیعه و سنی، میان اسلام رحمانی و اسلام داعشی، میان این یا آن وجه از این کیش اهرمنی وجود ندارد، همه، سر تا پا یک کرباسند.

ما می دانیم که مفسران و روشنفکران متعلق به این مکتب پلید که 1400 سال است جز با زور مدون و قهر برنامه‌ریزی شده در ایرانزمین بر سر کار نبوده است، تفسیر و تأویل زیاد می کنند و چیزهای بسیاری به هم می بافند و می گویند، لیک کارنامه‌ی عملی و نظری اسلام یک چیز را بیش به ما نشان نمی دهد: مانیفست خشونت. اسلام مانیفست خشونت است و ایرانزمین هرگز روی آشتی و رامش و خوبی و بهی نخواهد دید، اگر ریشه‌ی اسلام را از این مرز و بوم نکنیم. این یک خویشکاری تاریخی ست و تا اسلام در ایران به گور نرود، فرّ آریائی رهائی نخواهد یافت.

در این راستا، بی سبب نیست که ما در بازیابی ایرانشهری کلیت روشنفکری ایرانی را دشمن ایرانزمین می دانیم، چه، روشنفکری از روز پیدایش اش، یعنی از صدر مشروطه، مدافع اسلام بوده و هست. مشروطه یعنی مشروط به اسلام و فرق مشروطه چیان با مشروعه خواهان این بود که مشروطه چیان می گفتند قوانین کشوری باید مشروط به قرآن باشد و هر چه با اسلام توافق نداشت حذف گردد، لیک مشروعه خواهان معتقد بودند اسلام فی نفسه کامل است و نیازی به قانونی به جز قوانین اسلام نیست که بعد مجبور باشیم آن‌ها را با اسلام تطبیق دهیم. تمام دعوا بر سر همین امر مضحک و به کل منفک از مفهوم ایران بود.

امروز، کسی که برای بهبود وضع ایران و ایرانی مبارزه می کند، نمی تواند فرقی میان یک مسلمان حرفه ای و یک روشنفکر بگذارد؛ و ما نیز نمی گذاریم. روشنفکری و اسلام دست کم سد سال است که دو روی یک سکه اند. فتنه‌ی 57 سندی ست عینی از این ائتلافِ برای میهن مرگبار. همازوری و همدوشی کسان تا به همین امروز ادامه دارد. همین مسلمانان، وقتی در اقلیت اند، صدای گریه و زاری شان به هواست و از دیگران متوقع اند که آئین و اصول ایشان را رعایت کنند. لیک به محض این که به قدرت می رسند و یا حس می کنند که قدرتی دارند، ذات پلید کیش اهرمنی شان را هویدا می کنند. 

در یک ایران آریائی یک مسجد اجازه‌ی احداث نخواهد داشت، همانگونه که ایشان به ما اجازه نمی دهند در سرزمین خودمان، در سرزمین زرتشت و کوروش آتشکده احداث کنیم، و 1400 سال است آتشکده‌هامان را ویران کرده اند و می کنند و آثار شاهان و بزرگان مان را ویران می کنند، ما نیز با ایشان همان خواهیم کرد. یک امام زاده در ایران و یک مسجد به جا نخواهد ماند. همه را اختصاص می دهیم به بخش عمومی و برای استفاده در حوزه‌های اجتماعی مختلف. کسان بروند به صحاری عربستان و اسلام شان را آنجا بزیند و مساجدشان را در سرزمین محمد و عمر و علی احداث کنند. ایران، جائی برای اسلام نخواهد داشت و باید به کل از هر آن چه ابراهیمی ست و بوی ابراهیمیت می دهد پاک گردد، اسلامیت و جهودیت و مسیحیت و بهائیت نیز ندارد؛ ما هیچ فرقی میان این چهار کیش نمی گذاریم، هیچ فرقی.