بازيابی ايرانشهری

فرزند کوروش خطاب به پسر فرح دیبا: رضا سوپری نیز از سرتان زیاد

ما، فرزندان زرتشت، فرزندان کوروش، هر چه می خواهیم نام اش نهید به نهید، ما بازی را برده ایم. مینوی ایرانشهر بازی را برده است.

حرف‌های این جوون خوب است، به جز بخشی کوتاه که آن هم البته از روی جوانی و کم تجربگی ست. خیر، پسرک، بر فرض محال، بیاید و اوستا را هم حفظ کند و بند کُستی را نیز شش بار به جای سه بار گرد کمر اش ببندد، باز نیز ارزنی برای ما ارزش ندارد و یک جو نیز از اهرمنگی اش کاسته نخواهد شد. برخی چیزها بازگشت ناپذیرند. ما استخوان‌های او و مادر جادوگر اش را نیز به خاک مقدس ایرانشهر راه نخواهیم داد. همانگونه که بارها گفته ایم: دو شاه پهلوی، همراه با استخوان های لیلا و خاکستر نمادین علیرضا بازخواهند گشت، همین و بس.

جز این، چنان که می بایست رخ دهد و رخ داد: پروژه‌ی شاه‌کشی، که برای ما به علت خطر بزرگی که از سوی این پسرک ایران و تمامیتِ هم ارضی و هم تمدنی اش را تهدید می کرد، یک خویشکاری بود، آن پروژه امروز متحقق شده است و جوانان ایرانی، اگر چه با تأخیر، لیک به حقیقتی که می گفتیم رسیدند و این بسیار نیکوست. سطوح دانش و دانائی، به ویژه ژرفنای بینش، که از دانش مهم‌تر است، متفاوت است، پس همه نباید سرعت یکسان داشته باشند، لیک هدف باید یکسان باشد و همین هدف یکسان، همین تپش قلب برای امری مشترک و مقدس بود که امروز باعث همدلی و همزبانی ای از این دست شده است. ما، فرزندان زرتشت، فرزندان کوروش، هر چه می خواهیم نام اش نهید به نهید، ما بازی را برده ایم. مینوی ایرانشهر بازی را برده است.