انوشیروان ساسانی، پادشاهی دادگر و ایده آل / تارا فرهید

از گرسنگی بمردن
به از انکه به نان فرومایگان سیر شدن
(انوشیروان دادگر)
*قابوس نامه باب هشتم

Tara-Farhid2

فلاسفه ی یونان انوشیروان را پادشاه-فیلسوف و ایده آل افلاتونی و اندیشمندان اسلامی وی را پادشاه عادل دانسته اند.

آگاسیاس تاریخدان یونانی که در زمان خسرو انوشیروان می زیست، در مقایسه ی میان امپراتوران روم و پادشاهان ساسانی چنین میگوید:
«گل سر سبد فلاسفه‌ی جهان به دربار شاهان ساسانی پناه آوردند چرا که خدا را میان رومیان نمی یافتند و بنا به باور آن‌ها دولت ایران (پارسیان) به مراتب بهتر بود؛ باتوجه به باور فراگیر به داستان‌های عدالت بی نظیر دولت‌های پارسی، خویشاوندی و پیوند میان فلسفه و پادشاهی در نوشته‌های افلاتون، وجود نظم و سامان و هماهنگی در جامعه و عدم وجود هرگونه دزد یا بزه کار در میان مردم و اینکه حتی اگر برخی اشیاء با ارزش و گران‌بها در جایی رها شوند، هیچ کس گامی برای ربودن آن‌ها برنمی‌دارد و همه‌ی اشیاء تا بازگشت صاحب اصلی آنه‌ا از خطر ربوده شدن محفوظ می مانند حتی اگر بدون محافظ رها گردند.»

از این رو آگاسیاس خواستگاه اندیشه‌ی افلاتونی “پادشاه-فیلسوف” یا “philosopher-king” را همین رفتار شاهان ساسانی و برادری دین و دولت در زمان ساسانیان ارزیابی کرده است. (۱)

ولی آنچه حتی بیشتر مایه‌ی شگفتی و تعجب است این است که نه تنها منابع بیگانه و تمدن‌های رقیب و متخاصم چون روم و یونان از پادشاهان ایران باستان به نیکی و دادگری یاد کرده اند، بلکه منابع عربی و اسلامی سده‌های میانه نیز از شاهان ساسانی به ویژه خسرو انوشیروان و اردشیر ساسانی، به نیکی، دادگری و کشورداری و پادشاهی ایده آل یاد کرده اند و آن‌ها را مورد ستایش و تمجید بسیار قرار داده اند. به ویژه اندرزنامه‌ها و سیاست‌نامه‌های پادشاهی چون سیاست‌نامه‌ی خواجه نظام الملک، اخلاق ناصری خواجه نصیر طوسی، نصیحت الملوک امام غزالی (یکی از متعصب‌ترین اندیشمندان اسلامی!!!!!)، اخلاق محسنی واعظ کاشفی (یک واعظ مسلمان!!!!!) و قابوسنامه‌ی کیکاووس ابن وشمگیر پادشاه زیاری و حتی نصیحت‌نامه‌های اندیشمندان عرب در اندلوس و دیگر سرزمین‌های امپراتوری اسلامی و … در یکایک این منابع اسلامی (اندرزنامه‌ها و سیاست‌نامه‌ها) در رابطه با دادگستری، نیک‌منشی و آبادانی و شهرسازی شاهان ایران باستان این حدیث صحیح نبوی ذکر شده:

“الملک و یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم …”

به این معنی که “ملک با کفر پا برجا می ماند ولی با ظلم برجا نمیماند …”

یعنی (به زعم این مسلمانان) پادشاهان ایران باستان پیش از اسلام با اینکه مسلمان نبودند ولی چون عادل بودند، ملک و پادشاهی پایدار و بادوام داشتند. در حالیکه ملک پادشاهان ظالم و ستمگر و  هر چند مسلمان، دوامی نداشته و دیر نخواهد پایید و محکوم به زوال و تباهیست…

یک نمونه باورنکردنی از این روند، روایتی است بسیار جالب و تکان دهنده از واعظ کاشفی که در کتاب نصیحت الملوک نقل کرده:

«روزی شخصی در مسجد نزد مأمون خلیفه‌ی عباسی به یک حدیثی از جانب پیامبر اسلام اشاره می کند که ایشان فرموده کالبد پادشاهان عادل پس از مرگ هرگز پوسیده و نابود نمی شود و همواره به شکل اولیه تر و تازه باقی می ماند بگونه ای که انگار شخص تازه بخواب فرو رفته باشد!!! مأمون فوری میگوید اگر این حدیث براستی حدیث صحیح باشد باید در مورد انوشیروان عادل صدق کند چون از وی عادل‌تر پادشاهی وجود نداشته. سپس برای اطمینان از صحت این حدیث نبوی بی درنگ شخصاً عازم تیسفون یا مدائن می شود و دستور شکافتن گور انوشیروان دادگر را می دهد و خود به چشمش می بیند که کالبد مرده انوشیروان تر و تازه در گور جای دارد درست مانند کسی که تازه بخواب رفته باشد!!»

همچنین بگفته‌ی همه‌ی این علمای برجسته‌ی اسلامی (حتی امام محمد غزالی و واعظ کاشفی!!)، پیامبر اسلام بسیار خوشبخت بوده که زمان حکومت پادشاهی دادگر و ایده آل همچون انوشیروان عادل چشم بر جهان گشوده است!!!

در صورتی که اگر یادتان باشد به ما درست خلاف این گفته شده که زمان تولد پیامبر اسلام تاق کسرا که به زعم این علمای جدید خانه‌ی ظلم بوده (یعنی درست برعکس ادعای منابع یونانی و اسلامی!!) ترک برداشته!!!

ولی حقیقت این است که از یک سو بنا به باور فلاسفه ی یونان، و از سوی دیگر علمای اسلامی، پادشاهان ساسانی و در کل ایرانیان مظهر عدالت و فضایل اخلاقی بودند و چون در روم خدا و عدالت نبود بهترین فلاسفه‌ی یونان و کل جهان در آن زمان به دربار انوشیروان ساسانی پناهنده شدند و او را پادشاه-فیلسوف افلاتونی خوانده اند.
همچنین پژوهشگران اندرزهای پهلوی ساسانی را منشاء ادبیات و احادیث اسلامی دانسته اند.
__________________________________
(۱) Agathias II, 30:3; Cameron 1969/70:166–169