بازيابی ايرانشهری

سکولاریسم و بازیابی ایرانشهری، نقدی به سکولاریسم از روزن زرتشتی / کیخسرو آرش گرگین

بنیاد سکولاریسم، بر خلاف باور عامه، بر جدائی دین از سیاست نیست، بلکه بر تقدس زدائی از کل گیتیگ است؛ سکولاریسم به مثابه‌ی جدائی نهاد پادشاهی از نهاد موبدی یکی از ستون‌های تمدن ایرانشهری است؛ در مکتب مغان، فرّ زرتشت از فرّ گشتاسپ جدا است، به عبارت دیگر، نه گشتاسپ می تواند موبدی کند و نه زرتشت، پادشاهی. بدین ترتیب، ما در سنت آریائی با اصل تفکیک فرّها روبروئیم که در ادب سیاسی معاصر به آن اصل تفکیک قوا می گویند. در هند نیز چنین بود، نه برهمن می توانست راجائی (شاهی) کند و نه راجا، برهمنی. در ایرانشهر مانی کوشید تا خلافت ایجاد کند و دین و سیاست را یکی کند، چنان که در هند، بودا. هم بودا و هم مانی، هر دو شکست خوردند و سنت ایشان به دور دست‌ها رفت. در هند و ایرانشهر هرگز امیر دینی و امیر سیاسی نه می توانند در یک فرد واحد جمع آیند. توضیح بیشتر در این زمینه را در متون دیگر داده ایم و از این رو، باری دیگر متذکر می شویم که سکولاریسم در مفهوم جدائی نهاد دین از نهاد سیاست جزو ذاتی دین بهی تلقی می گردد و هزاران سال سنت عملی و نظری در این زمینه موجود است.

لیک، سکولاریسم موضوعی گسترده تر از بحث روشنفکرانه‌ی جاری ست. ما سکولاریسم را می توانیم «تقدسِ خردِ تقدس زدا» به جا آوریم، به دیگر سخن، در سکولاریسم هیچ چیز مقدس نیست جز خودِ امرِ تقدس زدائی. نام اش را افسانه زدائی از جهان نیز نهاده اند. از این منظر، که منظر اصلی و اساسی نیز به شمار می رود، ما نه تنها سکولار نیستیم، که سلب اوئیم. برای ما بسی امور هستند که مقدس اند، از آن جمله اند: خودِ ایران به مثابه‌ی تجسمِ گیتیگِ اورمزد. چرا که اهورا مزدا نخستین خلقت خود را در جغرافیائی به نام ایرانشهر متجلی کرده است. این جغرافیا برای ما مقدس است و سر آن با هیچ نیروئی مذاکره نه می کنیم. هم نیز عناصر برای ما مقدس اند. ما کلیت طبیعت را امری اهورائی و ایزدی می شماریم و او را در تمامی ابعاد اش مقدس می دانیم. انسان، بخشی از دهشنِ نیکِ اورمزد، بخشی از طبیعت است و او نیز، بدین میانجی، مقدس است و سپند و برخوردار از حقوق اهورائی. در کل، هیچ خردی برای ما آن چنان مقدس نیست که به تواند تقدس امور یاد شده را لغو و یا تعطیل کند. خردِ تقدس زدا از امرِ به ذات مقدس، خرد نیست، ضد خرد است و ما آن را خرد اهرمنی می نامیم.

از دیگر سو، در پس سکولاریسم متعارف روشنفکری، فرای نادانی و جهل پایه ای، پلیدی ای ژرف نیز نهفته است: کسان بر آنند تا سنت ابراهیمی را نجات دهند. سکولاریسم را، به بهانه‌ی احترام به عقاید، تا عدم نقد سنت حجاز فرود آورده اند و صرفا به این امر مبتذل بسنده می کنند: بازگشتن آخوند به مسجد. این، شوخی ای بیش نیست. “خرد انتقادی” ای که نه تواند بزرگترین مانع رشد خرد در ایرانزمین، یعنی اسکندریسم ابراهیمی را تشخیص داده و نقد اش کند، خرد نیست، بلکه خود، شارع جهل و واضع ستم است. از این رو، ما سکولاریسم را جهل عرفی شده و ستم اشتراکی بر انسان و طبیعت می دانیم، ستمی که صنعت و مهارت انسانی را جای نشین خلقت ایزدان کرده است و از دل انسان، سلب خویش را برون تراشیده است. به عبارت دیگر، سکولارسیم دوزخ عرفی شده است و پایان عشق مشترک میان انسان و طبیعت.

خویشکاری ما در بازیابی ایرانشهری، بازیابی ایرانشهرانه در تمامی وجوه وجود است، و بیش از هر چیز، بازیابی امر مقدس. هدف ما روشن است: تقدس ایرانشهر را به دل ها بازگرداندن، تقدس انسان و طبیعت را، چنان که تقدس انکار ناپذیر آن چیزی که زهدان تقدس است: دین بهی را. خیر، ما در برابر بولدوزر سکولاریسم، در برابر دوزخ عرفی شده‌ی کسان ایستاده ایم و اجازه‌ی تقدس زدائی از تقدس را نه خواهیم داد.