بازيابی ايرانشهری

رسم شهریاری در کُنشِ نخستین شهریار؛ جَم / نریوسنگ گشتاسپ

در فرگرد دوم از وندیداد-وی دَئوَدات (دادِ دیوستیز)، زرتشت اینگونه می فرماید:

بخش یکم

۱

زرتشت از اهورامزدا پرسید:

ای اهورامزدا، ای سپندترین مینو، ای دادارِ جهانِ اَستومَند، ای اَشَوَن.

تو که خردِ کل و دانایی مطلقی جز من که زرتشتم، نخست با کدام یک از مردمان، همپرسگی کردی؟

کدامین کس بود که تو آیین اهورامزدا و زرتشت (نیک اندیشی، نیک گفتاری و نیک کرداری) را بدو فراز نمودی؟

۲

اهورامزدا پاسخ گفت:

ای زرتشت اشون.

جَمِ هورچهرِ خوب رَمه، نخستین کسی از مردمان بود که پیش از تو با او همپرسگی کردم و آنگاه نیک اندیشی را بدو فراز نمودم.

در اینجا در همان ابتدای هستی، اهورامزدا پس از آفرینش، در جایگاه دوست، همراه و هم پرسه انسان قرار می گیرد و نه در جایگاه اربابِ انسان و آموزگار بردگی، آنچنان که یهوه و الله قرار داده شدند، و از دیگر سو در بیان خصوصیات نخستین کسی از آدمیان که با او به مشورت پرداخت او را “چوپان” معرفی نمی کند بلکه او را “انسانی دارای رمه خوب” می شناساند، انسانی که در کار پاسبانی از دام آنچنان کارکشته و دلسوز و ماهر است که بدین صفت شناسانده می شود: “خوب رمه” ؛

بسیار مهم است که تفاوت این دو واژه را دریابیم، چوپان (نگهدارنده دام به عنوان یک شغل) یک اسم است و خوب رمه (نگهدارنده خوبِ دام به عنوان یک خویشکاری) یک صفت و ببینیم که چگونه ذهن الکن ابراهیمیان در اینجا ناشیانه یک کپی، بدون در نظر گرفتن معنی و مفهوم “خوب رمه” را در داستانهای خود به کار برده اند، و از دیگر سو بلافاصله جنبه اهریمنی خود را در ادامه داستان نشان داده اند چرا که تمام چوپانان ابراهیمی در شهوت همخوابگی با یک زن، تن به این شغل داده اند.

و نیز سخنی از موهومات ابراهیمی نیست بلکه فراز نمودنِ نخستین فروزه اهورایی یعنی نیک اندیشی را در او یادآور می شود. در اینجا می توان به نخستین تعریف از بستری که آمادگی پذیرش “فر” را در خود ایجاد می کند نیز دست یافت؛ فراز یافتنِ نیک اندیشی؛ این مهم و این بازتولیدِ بسترِ مناسب برای حضور “فر” را هزاره ها پس از جمشید در کورش نیز می بینیم.

 ۳

ای زرتشت!

پس من که اهورامزدایم (که خرد و دانایی کُل هستم) او را گفتم:

هان ای جَمِ هورچهر، پسر ویونگهان

تو دین آگاه و دین بُردارِ من در جهان باش.

آنگاه جم هورچهر مرا پاسخ گفت:

من زاده و آموخته نشده ام که دین آگاه و دین بردار تو در جهان باشم.

۴

ای زرتشت

آنگاه من که اهورامزدایم او را گفتم:

ای جم؛ اگر دین آگاهی و دین برداری را از من نپذیری، پس جهان مرا فراخی بخش؛ پس جهان مرا ببالان و به نگاهداری جهانیان سالار و نگاهبان آن باش.

تمام مفهوم آفرینش و خویشکاری انسان در این دو بیت خلاصه شده است؛ جم وقتی به توانایی خود آگاه می شود با خردِ کل به مشورت می نشیند، با فروزه نیک اندیشی که در او فراز گشته “می اندیشد” که آیا اکنون برای آدمیان که از نسل منند چه نقشی را ایفا کنم؟ آنها به چه چیز نیاز دارند؟ اکنون که پس از عبور از یخبندان و با گرم شدنِ زمین (پس از پشت سر گذاردن سردترین دمای آن در 22000 سال پیش) جمعیت باشندگان زمین به گمان در بستر خلیج پارس، به شکلی تصاعدی رو به افزایش است (در فاصله 18000 تا 15000 سال پیش) و نیاز به چراگاه و آب شیرین و سایر نیازمندیهای دام به شدت احساس می شود، آیا زمان آن نرسیده تا تجربیاتی را که به واسطه نیک اندیشی (ترکیبی از نیکی، هوش، حکمت و درایت) در مدیریت خانواده و دامِ خود بدست آورده ام با مردمانم در میان گذاشته و راهبری آنان را به عهده بگیرم؟ و با آنها رازِ آنچه را بدان در میانشان معروفم (خوب رمه) را در میان بگذارم؟ و در نهایت بین این دو وظیفه، انتخاب می کند که وظیفه پاسبانی و تامین امنیت و آذوقه دام را به عهده گیرد، زیرا که زمین و باشندگانِ آن، در زمانی که در حال ازدیاد بودند، برای گسترش و همزیستی نیاز به یک برنامه و قانون و در نهایت یک پاسبان داشتند.

۵

ای زرتشت

آنگاه جم هورچهر مرا پاسخ گفت:

من جهانِ ترا فراخی بخشم. من جهانِ ترا ببالانم و به نگاهداری جهانیان، سالار و نگاهبان آن باشم

به شهریاری من، نه باد سرد باشد و نه باد گرم، نه بیماری و نه مرگ.

در اینجا می توان به نخستین تعریف از مفهوم “شهریاری” دست یافت و دید که شهریاری یک خویشکاری و یک وظیفه است که خردِ کُل، شهریارِ خود را بر می گزیند و بر دوش او مسئولیت پاسبانی از دام، که شامل انسان-حیوان-گیاه می باشد را همانگونه که در ادامه خواهیم دید، قرار می دهد و دارنده این مسئولیت همانگونه که در ادامه خواهیم دید همواره با خردِ کل در مشورت و رایزنی است تا دام را از گزند زمستانی سهمگین در امان دارد.

بخش دوم

۲۱

دادار اهورامزدا بر کرانه رود دایتیای نیک در ایران ویجِ نامی، با ایزدانِ مینوی انجمن فراز برد.

جمشیدِ خوب رمه بر کرانه رود دایتیای نیک در ایران ویجِ نامی، با برترین مردمان انجمن فراز برد.

دادار اهورامزدا بر کرانه رود دایتیای نیک در ایران ویجِ نامی، با ایزدانِ مینوی بدان انجمن درآمد.

جمشیدِ خوب رمه بر کرانه رود دایتیای نیک در ایران ویجِ نامی، همگام با مردمان گرانمایه بدان انجمن درآمد.

به راستی که اعجاب انگیز است؛ این اندازه وضوح و خلوص و شفافیت در بیان، چه بسیار دشوار است تمیز دادن اهورامزدا از جمشید و ایزدان مینوی از مردمان گرانمایه؛ زمانی که جمشید و مردمان گرانمایه همواره نیک می اندیشند خود با ایزدان یکی می شوند.

۲۲

آنگاه اهورامزدا به جَم گفت: ای جَمِ هورچهر، پسر ویوَنگَهان! بدترین زمستان اَستومَند فرود آید که آن زمستانی سخت مرگ آور است. آن بدترین زمستان بر جهان استومند فرود آید که پر برف است. برفها بارد بر بلندترین کوهها به بلندای اَرِدوی.

۲۳

ای جم، از سه جای ایدرگوسپندان برسند: آنها که در بیم گین ترین جاهایند؛ آنها که بر فراز کوههایند و آنها که در ژرفای روستاهایند بدان کنده مانها.

۲۴

ای جم! پیش از آن زمستان، در پی تازش آب، این سرزمینها بارآورِ گیاهان باشند؛ اما در پی زمستان و از آن پس که برفها بگدازند، اگر ایدر جای پای رمه ای در جهانِ استومند دیده شود، شگفتی انگیزد.

اهورامزدا، جم، نخستین شهریار (پاسبان دام) را آگاهی می دهد که زمستانی سخت در پیش روست و در این زمستان آنچنان برف می بارد که از بارش برف و سرمای سخت، تمام جنبندگان زمین نابود می شوند آنچنان که پس از گذر زمستان و آب شدن برفها جای پای آنان نیز در زمین دیده نخواهد شد.

۲۵

پس تو ای جم، آن وَر را بساز، (برای زیستگاه مردمان) هر یک از چهار برش به درازای اسپریسی و تخمه های رمه ها و ستوران و مردمان و سگان و پرندگان و آتشان سرخ سوزان را بدان جا ببر…

۲۶

… و بدان جا آبها فراز تازان در آبراهه هایی به درازای یک هاسَر.

… و بدان جا مَرغها برویان همیشه سبز و خرم؛ همیشه خوردنی و نکاستنی.

… و بدان جا خانه ها بر پای دار؛ خانه هایی فراز اَشکوب، فروار و پیرامون فروار.

۲۷

… و بدان جا بزرگترین و برترین و نیکوترین تخمه های نرینگان و مادینگان روی زمین را فرازبر.

… و بدان جا بزرگترین و برترین و نیکوترین تخمه های چهارپایانِ گوناگون روی زمین را فرازبر.

۲۸

… و بدان جا تخم همه رُستنیهایی را که بر این زمین، بلندترین و خوشبوی ترینند، فراز بر.

… و بدان جا تخمه همه خوردنیهایی را که بر این زمین، خوردنی ترین و خوش بوی ترینند، فرازبر.

… و آنها را برای ایشان جفت جفت کن و از میان نارفتنی؛ برای ایشان که مردمان ماندگار در آن “وَر” اند.

اهورامزدا، خردِ کُل / خردِ مقدسِ همه آگاه، بر اندیشه جَم می گذراند که یک پناهگاه زیرزمینی بسازد به اندازه یک شهر و در این پناهگاه فضاهایی برای نگهداری از انواع حیوانات و گیاهان و همچنین خانه هایی برای زندگی مردم، و خردِ کل بر اندیشه نخستین شهریار (پاسبانِ دام) می گذراند که از تمام گیاهان و حیوانات سودمند که ممکن است در زمستان سخت و طولانی پیش روی از میان بروند، به همراه آدمیان، در این پناهگاه زیرزمینی گرد آورد و برای زندگانی طولانی در زمستانی طولانی آماده سازد.

میخی بر تابوت ابراهیم

و ببینید که چگونه ابراهیمیان و در راس آنها جهودان این داستانهای سراسر پند و اندرز که ریشه در رخدادهای حقیقی در گذرِ انسان از آخرین یخبندان را دارد، برگرفته و چونان خشمی بر سر مردمانِ دیروز و بردگانِ فردایشان فرود آوردند و چون خود نمی فهمیدند و به راز این گفتارها پی نمی بردند و یا دانسته در جهت انقیادِ مردمان و حکومت بر اندیشه و روانِ آنان، در تمام گفتارها، دانشِ نهفته در پس این گفتارها را مخصوص خدای موهوم خود قرار داده و گفتند : تنها یهوه یا الله به راز این جملات آگاه است! چونان که گویی انسان آفریده شده تا همچون یک رباط نیاندیشد و از قبل دستورات را چون یک برده اجرا کند و چه قانونی برای قوام و دوام اجتماع برده پرور ابراهیمی از این مناسب تر!

در اینجا یک مقایسه، ضروری و لازم است، در داستان نوح، خداوندِ خشمگین از اینکه آدمیان او را ستایش نمی کنند! همچون یک موجود خودخواه، حسود و غرق در خودبینی مازوخیستی دستور به یک قتل عام می دهد و تمام جنبندگان را به خاطر اینکه یک گونه از جانداران به نام انسان او را ستایش نمی کند محکوم به نابودی می کند و به دستیاری یکی از آفریدگان خود در یک کشتی که هیچگاه در تاریخ اثری از آن به دست نیامده از همه گونه جانور را سوار می کند و بر روی دریای خروشان به امواج سهمگین می سپارد و بدین گونه از آفریدگان خود انتقام می گیرد و در تمام داستان، نوح همواره از یک موجود موهوم می پرسد و او پاسخ می دهد و پس از آن در تمام کتب سامی و ادیان ابراهیمی این داستان را که هیچ سند تاریخی آن را تایید نکرده و عقل بشر نیز بر روی آن مُهر باطل می زند، به عنوان یک واقعه تاریخی به خورد ذهنِ باورمندانش می دهد؛

از دیگر سو، ارتباط اهورامزدا (نماد دانایی و خردِ کل / خردِ مقدسِ همه آگاه) را با نخستین شهریار (پاسبان دام) ببینید؛ زمین، طبیعت، گیاهان و اتمسفر نیاز به یک دگردیسی دارد تا بر فشارهایی که به واسطه حضور خیل عظیم دام بر اکوسیستم و اتمسفر آن وارد شده، فائق آید و هیچ کینه و خشم و عداوتی در میان نیست، بلکه یک نیاز طبیعیست که بسترِ پروراننده دام (زمین و اکوسیستم) به آن نیاز دارد تا به دوام و قوام خود در هزاره های بعدی ادامه دهد، یک فرایند طبیعیست که زمین نیز که همچون تن یک انسان آفریده شده روزگار کودکی و جوانی و پیری خود را می گذراند و کاملا همسو و هماهنگ با نحوه استفاده ای که بشر و دام از او می برد این دوره پیری در او سر می رسد و نیاز به دگردیسی دارد، و نشانه های نخستین تغییر و زایش دوباره را، زمستانی سخت را، نشان می دهد و نخستین شهریار (پاسبانِ دام) به اندیشه فرو می رود تا چاره ای بیاندیشد.

در فرنود بعدی زرتشت از زبان جم چنین می گوید:

۳۱

آنگاه جَم با خود اندیشید*:

“چگونه من این وَر را بسازم که اهوامزدا به من گفت؟”

پس اهورامزدا به جم گفت:

ای جم هورچهر، پسر ویونگهان!

این زمین را به پاشنه بسپَر و به دست بِوَرز؛ بدان گونه که اکنون مردمان خاک شفته را نرم می کنند.

نمونه های بسیاری از الگوبرداری مردمانِ پسین از وری / شهری که آریاییان به راهبری جمشید ساختند را می توانید در میمند کرمان و یزد و ترکیه و بسیاری نقاط دیگر جهان ببینید، اثرات معماری که این نیک اندیشی و فروزه ای که از سوی خردِ مقدسِ همه آگاه در ایران ویج بر نخستین شهریار، جم / یم فراز آمد، در کوچهای بعدی آریاییان از بستر خلیج پارس به فلات ایران و دیگر نقاط جهان همواره در هزاره های بعدی خود را نشان داده؛ به همراه این آثار، نامها و نشانها نیز انتقال یافته و این چنین است که امروز ردپای یم (خدا-انسان اسطوره ای) را در ژاپن و نیز در کشورهای اسکاندیناوی (مقاصدِ دورِ آریاییانِ کوچنده از فلات ایران) به وضوح مشاهده می کنیم. به این مهم در جستاری دیگر به تفصیل خواهیم پرداخت.

*با دقت به سروده های زرتشت بار دیگر بنگرید، نخستین کُنشِ جَم، اندیشیدن است، زیرا که نخستین فروزه ای که بر او فراز آمد “نیک اندیشی” است، او هرگز سر خود را به سوی آسمانها به دنبال موجودی موهوم و ناشناخته بالا نمی گیرد و از او نمی پرسد و از میان اصوات نا مفهوم و مالیخولیایی صدایی نمی شنود که به او بگوید اینگونه کن یا آنگونه کن؛ بلکه می اندیشد؛ در جستاری با عنوان نگاهی به متونِ نخستین و پسینِ سُنتِ ایرانشهری گفته شد که اهورامزدا نماد دانایی و خردِ کُل است، اما این تنها یک نماد نیست، یک فروزه و یک حقیقت و یک وجود از جنسِ آگاهی و خردِ مقدس است که پس از عهد نخستین و مشورت با فروهر انسانها در دنیای مینوی برای مبارزه با اهریمنِ جهل، نادانی، دروغ، مرگ و نیستی، زمانی که انسان به زمین می آید، او، اهورامزدا / خردِ مقدسِ همه آگاه، در تمام هستی و در تمام موجودات حضور خود را ابقا می کند و از آن پس هر گاه انسان به خردِ نیک اندیش خود رجوع می کند در واقع به اهورامزدا رجوع می کند.