آیندهی کشور آلمان به احتمال زیاد در این سدهی باقی مانده بوسیلهی کسانی از خارج تصمیمگیری خواهد شد. تنها مردمی که از این موضوع اطلاعی ندارند آلمانیها هستند. تصمیمگیری دربارهی آیندهی آلمان پس از جنگ دوم جهانی بود که صورت پذیرفت. در این آوانما، سه مورد از این برنامهها و تصمیمگیریها به نمایش در خواهد آمد:
1: برنامهی هوتون: در سال 1943 هوتون در نیویورک این متن را منتشر کرد: “هدف، نابودی ملی گرایی آلمان است. تعداد و جمعیت آلمانیها بایستی کاهش پیدا کند و در عین حال تعداد مهاجرین به آلمان افزایش پیدا کند بخصوص تعداد مردها”. همچنین وی در سال 1944 گفت: “ژن آلمانیها بایستی تغییر پیدا کند تا ژنهای جنگجویانهی آنان حذف شود و بیشترین تعداد کسانی که در ارتش آلمان هستند به مدت بیست سال در کشورهای دیگر به عنوان بردهی کاری نگاه داشته شوند”. هوتون فهمید که بایستی صفات نژادی در اولویت باشند. او تغییر ماهیت همیشگی جامعهی آلمان را ضروری دانست. این امر، یک کاربرد بیولوژیکی برای پرورش [نسلی] به گونهی دیگر بود.
2: برنامهی کافمن: در سال 1941 تئودور نیومن کافمن در سن 31 سالگی در مرکز انتشارات خود یک بروشور چاپ کرد که در آن گفته شد: “آلمان بایستی به طور کامل نابود شود”. او در متن نوشتار اینچنین نوشت: “در صورت جنگ با آلمان بعد از پیروزی بوسیلهی متفقین، تمامی زنان آلمانی زیر 45 سال و تمامی مردان آلمانی زیر 60 سال بایستی عقیم شوند”. بنا بر عقیدهی او، بدین ترتیب آنچه که در ژن آلمانی به خاطر زاد و ولد آنان خشونت زا است و جهان را به جنگ تهدید می کند برای همیشه به کنار می رود. بنا بر عقیدهی کافمن، یک استثنا در این امر وجود دارد و آن اینکه: “در نقشهی نوین اروپای بدون آلمان، کشور اتریش می ماند”. به عبارت دیگر، نابودی کامل مردم آلمان و جامعهی مدنی این کشور محقق خواهد شد. وحشتناکتر این است که حتی مطرح شد بچه های آلمانی را بوسیلهی جراحی پزشکی عقیم کنند.
3: برنامه مُرگن تاو: معروفترین برنامهی نسل کشی آلمانیان بوسیلهی یک آمریکایی یهودی به نام هنری مُرگن تاو که وزیر دارایی بود ارائه شد. طبق این نقشه، آلمان بایستی بدینگونه تقسیم شود: یک آلمان شمالی، یک آلمان جنوبی و یک منطقه بینالمللی؛ همچنین غیر صنعتی کردن آلمان، تغییر زمینهای کشاورزی و کاهش عظیم تعداد مردم به مدت بیست سال از راه عقیم سازی. ولی قبل از آن، یک برنامهی نسل کشی برای آلمانیها در نظر گرفته شده بود که چهل درصد آلمانیها را نابود کنند. تمرکز بر مناطق آلمانینشین به عنوان راه حل بزرگ در این زمینه ارائه گردید. راه حل کوچکی نیز همزمان وجود داشت: نقش جنگ روانی برای دگرگون کردن تربیت آلمانیها که مغلوب شده بودند. در 15 دسامبر 1944 این برنامه به گونهای ضعیفتر در کنفرانس کِبِک در کانادا بوسیلهی چرچیل نخست وزیر انگلستان و رئیس جمهور آمریکا روزولت مورد تبادل نظر و تأیید فرار گرفت. بعد از جنگ، تمامی این نقشهها عملی نشد چرا که با انزجار و اعتراض مردم و جامعه روبهرو شد بنابراین آنها تصمیم گرفتند که نقشهها را به طور درازمدت و آرام پیاده کنند. این نقشهها به خاطر جنگ سرد بعد از جنگ دوم جهانی تقییر کرد و به عقب افتاد ولی طرح نابودی کامل آلمان واقعیت داشت؛ بنابراین راههای دیگری را پیدا کردند تا به این هدف دست پیدا کنند. آنها به کشتار ادامه می دهند.