با نام اورمزد، که بغ بزرگ است، که بزرگترین بغان است. و با نام ابرمرد ابرمردها، ستارهی زرین، ایزد اشو زرتشت. و با نام کوروش بزرگ، بابا، بوختار پارسی، شاه همه مردمان شاد، شاه چهار گوشهی جهان.
هم میهنان!
من، کیخسرو آرش گرگین، به عنوان میراث دار تمامیت امر پادشاهی از گیومرث تا پهلوی دوم، بر این باورم که ما به عنوان سلطنتطلب و بازیابان امر مقدس ایرانشهر، به عنوان ایرانیان حقیقی، به عنوان فرزندان زرتشت و کوروش، به عنوان ایرانیانی که حساب خود را از ایرانیان حقوقی همچون خامنهای ها و خمینیها، از توابان تمدنیای چون احسان طبریها و کیانوریها، چون مصدقها و فاطمیها و بختیارها، و همگنان شیعه و کمونیستشان جدا میکنیم و بر اینیم که جهان نیز زین پس باید حساب ما ایرانیان حقیقی را از ایرانیان حقوقی و توابان تمدنی جدا کند، حساب فرزندان زرتشت و کوروش را از فرزندان خالد بن ولید و سعد ابن ابی وقاص، نیاز به یک نقشهی راه دقیق، مسئولانه، شفاف، معطوف به خرد و واقع بینی و عدل و عدالت، و در نهایت نیاز به یک راهبرد استوار بر سیاست بُرد-بُرد در رابطه با کشور اسرائیل داریم که در شأن فرهنگ شکوهمند ما و همزمان، تأمین کنندهی منافع تمدنی ما باشد.
رویکرد من نسبت به این دادستان، به عنوان یگانه کاندیدای زرتشتی برای پادشاهی ایرانشهر، دارای یک کف و یک سقف است. در این متن به گونهای گزیده و فشرده، صرفا از سقف رابطه سخن خواهم گفت، چرا که بر اینم تنها با امید برای به دست آوردن بهترینها است که ما میتوانیم از پدید آمدن بدترینها پیشگیری کنیم. پس چه نیازی به یادآوری کمینهها، در جائی که میتوانیم از تلاش برای دست یافتن به بیشینهها سخن گوئیم؟ بلاهت است نگریستن در مغاک، هنگام که میتوان ستارهها را به مشت خویش اندر گرفت.
هم میهنان!
رابطه ما ایرانیان حقیقی با جهودها، و این همه، بدون در نظر گرفتن وزن گران و ارج و بهای سنجش ناپذیر آن چه در سپیده دم تاریخ رخ داده است و این که اصولا حضور و بقای فیزیکی قوم جهود، هم نیز بخش عمده ای از تئولوژی و متافیزیکاش، وامدار سیاست شرافتمندانه و حکمت مغانی ما ایرانیان حقیقی میباشد، باید استوار باشد بر سیاست «میدهم و میدهی» (do ut des)، «این برای آن» (quid pro quo)، یا آن چنان که در بُن نبیگ نزد خود دانایان جهود آمده است، «چشم پذیرهی چشم» (עין תּחת עין).
هم میهنان!
من بر این باورم که آن چه انگلیسها در مورد جهودها و کشور اسرائیل از خود به جای نهادند، خواسته یا ناخواسته، یک میراث فاجعه بار است و تا زمانی که ما یک آسیب شناسی اساسی از آن چه رخ داده است به دست ندهیم، پدیدهای به نام اسرائیل، رفتارهای اغلب هیستریک کشورداران و الیت جهود، دشمنی کور بیشینهی عربها و ترکها با جهودها، و جنگهای زنجیرهای که در این منطقه پدید آمده است فهم پذیر نخواهند بود. انگلیسها، با پیروی از سیاست شوربختانه تبدیل به طبیعت ثانوی شدهشان، یعنی «بخش کن و خدائی کن» (divide et impera)، چیزی را در کاسهی جهودها و مردم منطقه گذاشتند که تا امروز هم جهودها، و هم دشمنانشان، یعنی بخش بسیار بزرگی از عربها و ترکها، و هم دوستان طبیعیشان یعنی ما ایرانیان حقیقی، به ویژه به علت سیاستهای نابخردانه و در بسیاری گاهها به کل احمقانهی حکومتداران ما در آوام شاهنشاه آریامهر پهلوی دوم (نماز بر فروشیاش و سپاس از هماک نیکیها و زیبائیهایش)، آسیبهای فراوانی از آن دیدهایم. یادآوری میکنم که به زودی در این زمینه، یعنی سیاستهای احمقانهی دستگاه حکومت وقت در پیش از فتنهی جهانی ۵۷، در پیوند با کشور اسرائیل و موضوع فلسطین، برنامهی روشنگرانهی ویژهای به دست خواهم داد.
لیک همزمان تأکید میکنم: شاهنشاه آریامهر (نماز بر فروشیاش و سپاس از هماک نیکیها و زیبائیهایش) تنها نبود، منطقه نیز بد عمل کرد. خود جهودها نیز بد عمل کردند. به ویژه که آن چه انگلیسها به جای نهاده بودند، – همانگونه که نیز در موضوع بحرین و آبخوستهای سه گانهی خلیج فارس-، یک استخوان لای زخم همیشگی بود، و هست، تا به امروز. و تا زمانی که ما استخوان را از لای زخم بیرون نیاوریم، و این تنها و تنها به نیروی اهورائی ایرانشهر انجام دادنی خواهد بود، خونریزی و زیان همه جانبه نیز خواهد بود.
اینک پرسش این است: زخم چیست و استخوان کدام است؟ از روزن ایرانشهری که به جهان بنگریم، و این یعنی تماشای هستی و زمان از روزن تیسپون، زخم، عدم وجود یک کشور دارای حجم بسنده و مستقل جهودی به نام اسرائیل است، و استخوان، تلاش ابلهانه و به کل دور از خرد برای پدید آوردن کشور هرگز وجود نداشتهی عربی-اسلامی به نام فلسطین.
هم میهنان!
ما در تاریخ تمدن جهان، اگر چه نه در یک پیوستگی زمانی دیرپا، لیک کشور جهودی اسرائیل را داشتهایم، همزمان اما، هرگز چیزی به نام کشور عربی اسلامی فلسطین نداشتهایم. هرگز. این امر من درآوردی، یعنی یک کشور فلسطینی دارای هویت همزمان عربی و اسلامی، و تبلیغ و مانور گسترده بر روی آن از سوی چپ جهانی و اسلامیستها، باعث پدید آمدن یک ذهنیت کاذب و بیمار نزد تمامی بازیگران شده است، حتا نزد خود جهودها در اسرائیل، تا جائی که جناح چپ جهودها و جنبشهای به اصطلاح صلحطلب نیز پیوسته از راه حل به کل ناعاقلانه و احمقانهی دو کشور دو ملت سخن میگویند که چیزی جز یک خودکشی دسته جمعی برای جهودها نیست.
این، اگر بخواهیم آن را آن گونه که کسان مدعیاند راه حل بدانیم، در نهایت یک راه حل نهائی به سبک هیتلر است: انحلال و ناپدید شدن کامل قوم جهود. و اتفاقا اشغالگران کنونی میهن ما، یعنی کمونیستها و شیعیان جمهوری اسلامی نیز، که من از آنان به علت قدس محوری همراه با اسرائیلستیزیشان، ذیل نام صهیونیستهای شیعه یاد میکنم، کم و بیش همین سیاست را دنبال میکنند: دو کشور دو ملت، و سپس انحلال گام به گام و موذیانهی جهودها. برنامهی ضحاکعلی خامنهای چیزی جز این نیست.
شکی نیست، سیاست دو کشور دو ملت، با توجه به برتری دموگرافیک فلسطینیها، جز نابودی و انحلال گام به گام جهودها نخواهد بود. هر آن کس که امری دیگر را مدعی میشود، دروغ میگوید و میکوشد جهودستیزی خود را زیر لایهای از حق طلبی و عدالت خواهی کاذب پنهان کند. از سوی دیگر، هدیهی تلخ انگلیسها برای قوم جهود پدید آوردن کشورکی میکروسکوپی و بدون حجم بود که نه تنها اصولا فاقد هر گونه عمق استراتژیک است، بلکه در محاصرهی کامل نیروهای متعارض نیز هست. همهی اینها با هم وضعیت و ایستاری را پدید میآورد که به هیچ وجه پای بر جای نیست و لاجرم ما پیوسته شاهد حرکتهای دراماتیک از سوی تمامی بازیگران هستیم.
هم میهنان!
ما آریائیان زرتشتی باید در جست و جوی یک راه حل نهائی کوروشی و الهام گرفته از حکمت مغان برای مشکل جهود باشیم، و آن این است: ایجاد یک کشور و یک ملت، با مرزهائی که تأمین کننده ی یک عمق استراتژیک پایدار و خردمندانه باشند. مرزهای کنونی اسرائیل، حتا اگر موضوع غیر منطقی و کاملا غلط دو دولت مطرح نبود، باز نیز حجم کافی و ژرفنای راهبردی بسنده را فراهم نمیآورند. پس اسرائیل باید بزرگتر و این امر، یک بار برای همیشه حل شود: کشورهای عربی موظف هستند در این راستا کلیه ی همکیشان و همتباران فلسطینی خود را در سرزمین های خود جذب کنند. این، حکم خرد و وجدان است و یک اقدام بایسته ی اخلاقی در راستای پاسداری از صلح جهانی. جهان عرب، هم در کیفیت و هم در کمیت، فضا و حجم بسنده برای جذب و اینتگره کردن فلسطینیان را دارد، قومی که میدانیم دارای ریشه های ایرانشهری کهن است و بی شک در نمود عربیزه شده ی کنونی خود نیز برای کشور میزبان یک بُرد و هدیه ی بزرگ خواهد بود.
در راستای همراهی عملی در این امر با کشورهای عربی منطقه، به ویژه عربستان و مصر، یعنی راه حل نهائی کوروشی مشکل جهود، من، به عنوان کاندیدای زرتشتی نهاد سپند شهریاری ایرانشهری اعلام میکنم که ما آن بخش از مردم فلسطین را که خواستار بازگشت به دین کهن خویش، یعنی دین زرتشت هستند، طی شرایطی ویژه پذیرا خواهیم بود. این امر از یک سو، چنان که گفته شد بخاطر همراهی عملی و به عهده گرفتن بخشی از بار کار است، از دیگر سو، به آن علت که مردم غزه فرای ریشه های کهن آریائی خویش، بخش بزرگی از لشگر ده هزار نفری اسپهبد باتیس در نبرد با الکسندر گجستگ را فراهم میآوردند. فرزندان زرتشت و کوروش نیکی ها و زیبائی ها را فراموش نمیکنند.
هم میهنان!
من بر این باورم که یک ایران زرتشتی باید با همهی توان تمدنی، اقتصادی، فرهنگی و دیپلماتیک خود از این حرکت سوشیانتی که حامل آزادی و رهائی دو سویهی فلسطینیان و جهودها میباشد، پشتیبانی کند، و خواهد کرد. ما، که مسلماً با ساختن بمب هسته ای زرتشتی یک نیروی اتمی نیز خواهیم بود و در این پهنه از کشور اسرائیل همیاری و همازوری خواهیم خواست، همزمان از تمامی وزن نظامی خود برای پشتیبانی دیپلماتیک از این امر بهره برداری خواهیم کرد. صلح پایدار بدون کنار نهادن همیشگی ایدهی نابخردانه و نفاق افکنانهی دو کشور دو ملت به دست نخواهد آمد و ما همهی زور تمدنی خود را برای رسیدن به صلح پایدار، برای کنار گذاشتن ایدهی دو کشور دو ملت، و در نهایت، ایجاد اسرائیل واحد و کمک به تأمین امنیت آن، به کار خواهیم گرفت. روشن است که این رویکرد، یک پیشنهاد خیرخواهانهی تمدنی است و پیروزیاش منوط است به خواست، همرائی، و همراهی صاحبان اصلی اسرائیل، یعنی قوم جهود.
هم میهنان!
آن چه که رفت، سقف رویکرد ما نسبت به موضوع اسرائیل است. لیک در برابر این دهشن کورشی، ما اندی چیزی میستانیم. و آن، این است:
موضوع دیگر که هماره از رنجیدگیهای من بوده است، مسئله پوریم است. تمدن ما تمدنی استوار بر شادی است. پس ما را با جشن و پایکوبی مردمان، به ویژه جهودان که خود در رهائیشان از بند نقش آفرینی کردهایم و هزاران سال است خاک ایرانشهر خانهی شمار بزرگی از ایشان بوده است، سر ستیز نیست. لیک پوریم، با روایتی که امروز از آن به دست داده می شود، و به گونهای که امروز جشن گرفته میشود، نه تنها توهینی بنیادین به تمدن زرتشتی است، بلکه اصولاً از سوی ما به عنوان یک اعلام جنگ فرهنگی شمرده میشود. بهرهبرداریهای پیوستهی بنیامین نتانیاهو از این پدیده، و ربط دادن شگفتیآور اشغالگر زرتشتیستیز و ایرانیکُشی چون ضحاکعلی خامنهای به ایرانیان باستان، از آبزوردترین کنشهای سیاسی جهودان به شمار میرود که در نوع خود بیپیشینه است. این باید متوقف شود.
پیشنهاد ما پدید آوردن یک انجمن دانایان و خیرخواهان، فراهم آمده از یزدانشناسها و ماهروزشناسهای زرتشتی و جهود است برای حل این مشکل. این باید حل شود. و حل نیز خواهد شد.
با ایران، در ایران، برای ایران
به تیسپون باز میگردیم
کیخسرو آرش گرگین