آن چه که در برابر چشمان باورمند ما، و البته ناباورمند کسان، رخ دارد می دهد، چیزی کمتر از یک تغییر پارادایم در سطوح تمدنی نیست. ایرانیان، یا آن گونه که من هماره مایلم از آنان یاد کنم، ملت مقدس ایران، دارند کاری را به انجام می رسانند که در سنت فلسفی بدان تأویل می گویند: بازگرداندان امر به سرآغاز اش، به اول و سرچشمه اش. در عین حال ما شاهد نه یک تأویل ساده، که بینندگان تأویلی مضاعف هستیم: هم در سنت دینی و هم در سنت سیاسی؛ زرتشت و کوروش، حاملان و نمایندگان این دو تأویل به شمار می روند.
در این میان نمادها بسیار مهم اند و نمادهای یک حرکت تاریخی لاجرم از زهدان تاریخ است که زاده می شوند. نقش فروهر، در آن چه ما با بیانی فلسفی، به ویژه از روزن هرمنوتیک، «بازیابی ایرانشهری» می نامیم (و مفهوم بازیابی خود اش چیزی جز هرمنوتیک نیست، لیک بس ژرف و گسترده تر از آن)، نقشی است بنیادین و سرنوشت ساز. نقشی که امروز، به گونه ای انکار ناپذیر، تبدیل به برجسته ترین نماد و نشانهی آریائیان گشته است. پس ما محقیم که در جهت بیان دقیقتر آن چه که «تغییر پارادایم تمدنی» نامیدیم، از یک «انقلاب فروهری» سخن گوئیم.
نظم نوین جهانی که برای تجزیهی ایرانشهر و جغرافیای وابسته به ایرانشهر خوابهای دمکراتیک و فدرالیستی دیده است، انقلابهای مخملی خود را داشته و دارد. پاسخ روح آریائی تاریخ به کسان، انقلاب فروهرها بوده است. نسل فروهریهای ایرانزمین، که حاملان این روح تاریخی اند، نه تنها آیندهی خود، که آیندهی جهان را متغییر خواهد کرد. در متحقق کردن امر آریائی، در متحقق کردن امر مقدس آزادی برای انسان و طبیعت، ایرانیان امروز در نوک جبههی یک رزم و نبرد تاریخی ایستاده اند که دارای ابعادی هزاره ای ست. تلاش و استواری ما نیز باید متناسب با خویشکاری ای باشد که ایزد زمان، زروان، بر دوشمان نهاده است. بر زمین، جدی بایستیم.