انقلاب مسلمانها و کمونیستها در سال 57 در نفس اش خیزش لجنهای تاریخی ما بود، برایندی از تمامی میکروبهای وارد شده به فرهنگ و تمدن ما. از الکسندر تا مسیحیت، از اسلام تا تازش مغول و ترک الی آخر. اما ابراهیم یزدی در این لجن منقلب، خود یکپا لجن مستقل بود و کمتر کسی را می توان یافت که در اینهمانی با آن لجن متراکم که مافیای روشنفکری نام اش را انقلاب شکوهمند و انفجاری از نور نهاد و شاه نیز صدای اش را به میانجی فرح به گوش هوش شنید، به پای او برسد. او نه تنها خمینی را در هماهنگی با جیمی کارتر تبدیل به گاندی اسلامی کرد، نه تنها شخصا تبدیل به بلندبانگترین سخنگوی ایرانستیزی شد و درخواست حذف 2500 سال تاریخ ایرانشهری را مطرح نمود، که خود نیز آستین بالا زد و در قتل برنامهمند بلندپایگان ارتش شاهنشاهی نقش مدیر اول را بازی کرد. خلخالی جز تیغی در دست او نبود، دکتر گیوتین اصلی خود او بود.
اما او همزمان با ارتباط ژرفی که به عنوان جاسوس درجهی یک آمریکا با حزب بعث داشت، پس از زمین گیر کردن ارتش، بعثیها را عملا دعوت به حمله به ایران کرد. لیک حتا اجازه نداد که جنازهی ارتش نیز به درستی وارد میدان شود. هراس شان این بود که مبادا ارتش در برابر صدام پیروز شود!
آری، کنسل کردن اف 14ها که بی شک می توانست نقشهی مشترک آمریکا و عراق و اسرائیل در حمله به کشور را با مشکل جدی روبرو کند یکی از اقدامات این جاسوس آمریکائی بود. اقدام دیگر اش خارج کردن ایران از پیمان سنتو بود که رسما ایران را از موضع دفاعی برهنه و عریان کرد. قتل عام سران ارتش را که بر اینها بیفزائیم، تصویر بسیار روشنتر می شود.
دولت موقت وظیفه ای نداشت جز به وجود آوردن شرایط تکه تکه شدن ایران. اینکه کسان موفق نشدند را باید به پای خمینی نوشت. آری، خمینی، همان مردی که می گفت سد چو ایران فدای اسلام باد. لیک تفاوت خمینی، این جهود کشمیری با امثال یزدی در این بود که خمینی بسیار جاه طلب بود و در مقایسه با جهودهای اسرائیل، که عبری اصیل نیستند، خود را به مراتب محقتر می دانست که کل منطقه را غصب کند. اصل دعوای جهودهای حاکم بر ایران با جهودهای اسرائیل نیز در همین جاست: دعوای جهودهای اصیل (اشغالگران ایران) با جهودهای دروغین (اشغالگران فلسطین). باری، اعترافات لجن انقلاب را گوش کنیم که با ماهنامهی مهر انجام داده است. ازو در مورد جنگ پرسیده اند و نقش ارتش. پاسخ او چنین است:
پس از پیروزی انقلاب، رهبری، شورای انقلاب و دولت موقت تا مدتها به فرماندهان ارتش اعتماد نداشتند. به عنوان مثال، هنگامی که ارتش عراق در اسفند ۱۳۵۷ به مرزهای ایران تجاوز کرد، مسئله «اعزام ارتش برای مقابله با عراق» در شورای امنیت ملی که من هم، به عنوان معاون نخست وزیر در امور انقلاب عضو آن بودم پیشنهاد و مطرح شد، اما پذیرفته نشد. یکی از دلایل رد این پیشنهاد این بود که ارتش به انقلاب تسلیم شد اما فرماندهی هنوز تصفیه نشده است. این ارتش در مصاف با عراق به احتمال قوی پیروز میشد. اما در آنصورت، مناسبات و رابطهی این فرماندهی با انقلاب، و نهادهای برخاسته از آن، دگرگون میشد، بهنحوی که به تناسب ِ یک ارتش ملی پیروزمند در جنگ با یک نیروی خارجی، موقعیت و توقعات به وجود میآمد.
اینکه امروز بی بی سی و صدای آمریکا و من و تو این رهرو صادق راه مصدق السلطنهی قجر را تبدیل به قهرمان ملی می کنند و از روحانی تا ظریف در رثای او می گریند، جای شگفتی ندارد. لیک این که سپاه و ارتش جنازه اش را در پرچم آمریکا نمی پیچند و به سفارت سوئیس که نمایندهی منافع آمریکا در کشور است نمی فرستند، جای تأمل بسیار دارد. خاک ایرانزمین را به چنین لجنهایی نباید آلود. در آیندهی آریائی، استخوانهای اینها را نیز از خاک درآورده و به کشورهای متبوع شان، حجاز و آمریکا و اسرائیل و روسیه خواهیم فرستاد.