در درون کشور فقط و فقط باید روی سپاه و ارتش سرمایه گذاری کرد و روحانیت (اسلام) و روشنفکری را زد. تا این دو ستون ویران نشوند، و این بزرگترین خویشکاری نیروهای نظامی و خشثرههاست، نیکبختی و فرّ گمشدهی آریائی نیز به ایرانشهر بازنخواهد گشت. در کنار این، باید بر روی گسترش دین بهی و آئین زرتشت متمرکز شد تا هستهی سخت ایمانی کشور حفظ شود. موشکهای سپاه نشان دادند که سکان هدایت و امنیت کشور نه در بیت رهبری و وزارت فرماسون زدهی خارجه و خندههای بی جا و دشمن شاد کن ظریف، که صرفا در پادگانهای سپاه و ارتش و برد موشکهای آریائی است. در نبود یک سیاست نرم آریائی و میهن پرستانه، یگانه ضامن صلح و امنیت تمدنی ما در حال حاضر توانائی عینی نیروهای لشگری و سپاهی است.
1) چقدر پرتاب موفقیت آمیز این چند موشک به اپوزیسیون خارج کشوری و اصلاح طلبان داخلی (همان عوامل درونی تیلرسون) برخورده است! راه به راه تفسیر و تأویل در می کنند که چه اشتباهی کرده است سپاه با هدف قرار دادن دیرالزور! کسان تا به امروز یک خط در این باره ننوشته اند که اصولا آمریکا و اروپا و عربستان و ترکیه چه می کنند در سوریه و به چه اجازه ای در آن جا دست به کشتار و بمب باران می زنند. ماجرای یمن که در باره اش خفقان گرفته اند جای خود. لیک کشته شدن چند تروریست داعشی (همان ناتوی اسلامی غرب) و بُرد موشکهای ایرانی باعث سردرد و عذاب خاطر شان شده است. وقتی می گوئیم اپوزیسیون خارج از کشور و اصلاح طلبان همکار شان در داخل، ستون خیمهی ایرانستیزی و تجزیهی دمکراتیک کشور اند، بی سبب نیست.
ما هرگز چنین وضعیتی را در تاریخ کشورهای دیگر سراغ نداریم: این که رژیمی اشغالگر بر سر کار باشد، لیک اپوزیسیون اش از خود اش برای آن کشور اشغالی مضرتر و خطرناکتر به شمار رود. رژیم و اپوزیسیون مسابقه گذاشته اند بر سر این که چه کس ایران را زودتر متلاشی و مفلوک می کند. اسف آور این که در این بازی مرگآور اپوزیسیون دمکرات گوی رقابت را از خامنه ای و رژیم اش که آنها نیز دمکراتترین حکومت طی یک سدهی گذشته هستند، ربوده است. فواید دمکراسی یکی دو تا نیست!
باری، یکی از سخنهایی که چندین بار به پسرک (رضا پهلوی) گفتم و دوست همرزم ام سپهبد اویسی نیز حضور داشت، این بود که برای نجات ایران باید نخست ایران را از دست “ایرانیان” نجات داد. مثال نیز برای اش می زدم تا متوجه شود موضوع چیست و چه مثالی بهتر از مافیای روشنفکری و اپوزیسیون دمکرات که از عصر پهلوی اول تا پس از سقوط تهران در 57، هماره در خط ویرانی کشور عمل کرده است.
خط ما، و آن چه که از پسرک می خواستیم و تا زمانی که بودیم تا حدودی نیز موفق به اجرای اش شدیم، این بود که در درون کشور فقط و فقط باید روی سپاه و ارتش سرمایه گذاری کرد و روحانیت و روشنفکری و اسلام را زد. در کنار این، باید بر روی گسترش دین بهی و آئین زرتشت متمرکز شد تا هستهی سخت ایمانی کشور حفظ شود. تقسیم کار نیز کرده بودیم، بخشی را از طریق خود پسرک پیش می بردیم و مسلما با کلامی آرامتر و مناسب مقام اش، و بخشی را نیز از طریق حلقههای گوناگون مبارزاتی که گسترش داده بودیم و اینان، رویکردی سختتر و پرخاشیتر داشتند. کار نیز به خوبی پیش می رفت. لیک پسرک و مادر جادوگر اش را سودائی دیگر بود. اینکه در سر چه می پروراندند را امروز مشاهده می کنیم. راه ما اما، همچنان همان است: بازیابی مضاعف تمدنی: بازیابی دین زرتشت و سیاست کوروش. در پیروزی این خط هیچ شکی نیست.
2) موشکهای سپاه نه تنها قلب اصلاح طلبها و اپوزیسیونِ به همان اندازه فاسد که دمکرات را نشانه رفتند، نه تنها محافل عربی-عبری-ترکی را شوکه کرد تا جائی که صدای نتانیاهو نیز درآمد که ایران نباید ما را تهدید کند: به عبارت دیگر کشتههای داعشی را کشتههای اسرائیلی به جای آورد و به طور علنی خود را نیروی حامی داعش معرفی کرد؛ بلکه این موشکها تیر خلاصی نیز بودند در گیجگاه سیاست ورزی ناشیانهی خامنه ای و بیت سراپا فاسد اش. هرگز نباید فراموش کرد: نرمش قهرمانانه و زانو زدن در برابر غرب هیچ ربطی به روحانی ندارد، روحانی یکی از مهرههای چندگانهی فراماسونی ست و نه بیش. لیک آن کس که با حذف مشائی که رفته بود پای آخور نشین کردن همیشگی قاطر چلاق اسلام، این مهرهی نفوذی لندن را بر روی صفحهی شطرنج به حرکت درآورد تا به غرب باج دهد، خامنه ای بود؛ و اینبار نیز با حذف احمدی نژاد باری دیگر بقای او و کلیهی تیم فراماسونها را تضمین کرد.
این که مشائی و احمدی نژاد از روزن آریائیان لنگ کفش کهنه ای در بیابان دمکراسی بیش نیستند سخنی ست دیگر و پیشتر بارها بدان پرداخته ایم، لیک بی تدبیری بزرگتر خامنه ای، بی تدبیری ای که چیزی جز خیانتی بی مرز نیست، در جائی دیگر است: فتوای فقهی در این مورد که ایران هیچ وقت بمب اتمی نخواهد ساخت و فرستادن این فتوی به سازمان ملل. این یعنی خلع سلاح خودخواسته کشور و قانونی کردن آسیب پذیری مدام! ایران تقریبا به اندازهی کشورهای عضو سازمان ملل دشمن دارد، چنین کشوری را خود به دست خود خلع سلاح کردن اوج ایرانستیزی و خیانت است و ما، چنین ایرانستیزی ای را حتا در شاهان قجر نیز سراغ نداریم. تنها رضا پهلوی است که می تواند در ایرانستیزی دوشادوش خامنه ای حرکت کند، چه، او نیز چون خامنه ای پیشاپیش تاکید کرده است که ایران هرگز نیازی به بمب اتم ندارد! پرسش این است: کسان به چه جرأتی چنین جسارتی می کنند و کشور را از بمب اتم بی نیاز می دانند؟
باری، پرتاب موشکهای سپاه به دیرالزور نشان داد که نرمش قهرمانانه رویای خامی بیش نیست. تمامی تدابیر خامنه ای به انضمام تمامی قراردادهای چرب و چیلی ای که با شرکتهای اروپائی و آمریکائی بسته اند، همه و همه برای خرسند کردن غرب بی فایده بود: ترامپ طرحی برای تحریم کشور به اجرا می گذارد که در محافل امنیتی داخل کشور به نام حفرهی سیاه نامدار شده است: حفره ای که تمامی اقتصاد ایران را به درون خود فرو می بلعد و زمین گیر می کند. به عبارت دیگر، با طرح جدید، ما به شرایطی حتا بدتر از قبل از برجام بازخواهیم گشت.
در این میان موشکهای سپاه نشان دادند که سکان هدایت و امنیت کشور نه در بیت رهبری و وزارت فرماسون زدهی خارجه و خندههای بی جا و دشمن شاد کن ظریف، که صرفا در پادگانهای سپاه و ارتش و برد موشکهای آریائی است. این بدین معنی ست که در نبود یک سیاست نرم آریائی و میهن پرستانه، یگانه ضامن صلح و امنیت تمدنی ما در حال حاضر توانائی عینی نیروهای لشگری و سپاهی است. ایران در بعد سیاسی به کل زمینگیر شده است و نمایندگان سیاسی کشور، چه در داخل و چه در خارج، نه تنها پیشبرندهی حداقلی از منافع تمدنی نیستند، که خود نافیان عینی آن به شمار می روند و در اغلب اوقات از دشمن سوگندخورده دشمن تر اند.
لاجرم، راه برون رفت از بن بست تمدنی ای که در آن به سر می بریم، راه آزادی و امنیت و رفاه، راه تضمین بقای ایرانزمین و نیکی نسلهای آینده مان، صرفا با چکمه است که پیموده می شود. روحانیت و روشنفکری، چنان که از صدر مشروطه تا امروز، دو ستون فساد و ویرانی در کشور هستند و تا این دو ستون ویران نشوند، و این بزرگترین خویشکاری نیروهای نظامی و خشثرههاست، نیکبختی و فرّ گمشدهی آریائی نیز به ایرانشهر بازنخواهد گشت. یک کودتای آریائی و بازگرداندن سکان هدایت کشور به الیت فکری و فرهنگی آریائی، یگانه راه نجات ایرانزمین و منطقه است.