آن چه را که رخ داده است به هیچ روی نه باید دست کم گرفت، رخنه کردن بیم-اوژنان (تروریستها) و هراستازان مسلمان، آن هم با آن زین و برگستوان، که چنان که نماید از کمربند پُکِشی تا نارنجک و کلاشنیکف را دربرگرفته است، پیشامد خُرد و پیش پا افتاده ای نیست. تانگوی اسلامی ترامپ با جانشینان محمد بن عبدالله در ریاض دارد به بار می نشیند. داعش همان ترامپ است چنان که ترامپ همان داعش. دیو نارنجی به ریاض رفت و شمشیر محمد را در دست گرفت و به پایکوبی و دستنوازی پرداخت تا به مردم هفت کشور نشان دهد که جهانِ آزاد از آزرم و آزادگی، جهان آزاد از دئنا (وجدان)، همان چیزی که خود، جهانِ دهخدا (دمکرات) می نامند اش، در کنار نامبُرداران (وارثان) محمد ایستاده است و شانه به شانهی ایشان، یک دشمن مهین بیش نه دارد: ایران.
مرد آدونای پرست، آویگدور لیبرمن، وزیر ازشهریگ (وزیر خارجه) اسرائیل، چندی پیش در «همایش اَبیمی مونیخ» (کنفرانس امنیتی مونیخ) با آوای بلند گفته بود: ” در جهان سه سیج (خطر) بیش اندر نیست: 1. ایران 2. ایران 3. ایران”. ماه پیش مرد شمارهی دوی ریاض و جانشین خلیفه، در یک گفتگوی رسانه ای چنین هرزید: “باید دامنهی جنگ را به درون مرزهای ایران برد”.
نیروهای پاسوانی در ایران نشان دادند که بسیار می توان هشیارتر بود و هنوز جا برای بهتر شدن بسیار است. بیم اوژنان به آسانی توانستند در میانهی تهران، در روز روشن، تا درون رایگاه (مجلس) نیز رخنه کرده و همزمان، آرامگاه آن جهود کشمیری، خمینی، بنیادگذار دستگاه را نیز نشانه گیرند. در ویچشمکی (ویدیوئی) که تارنمای دولت اسلامی بیرون داد دیدیم که هراستازان به عربی سخن می گفتند، لیک ما می دانیم که زبان بنیادین دولت اسلامی عبری است و خونی که در رگهای اش شناور است، خون انگلیسی ست و آمریکائی. عربگی، داعش را پوسته و پوششی بیرونی بیش نیست، گوشت و خون و استخوان شان انگلواسرائیلی ست.
دیری نه خواهد گذشت و بهینشگرایان (اصلاح طلبان) و کارشناسان بی بی سی و من و تو خواهند گفت اگر در سوریه و یمن (یمن = سرزمین یم = سرزمین جم/جمشید) و ایراک (عراق) دستدوانی نه می کردیم و از اندر-وَرزی پرهیز می نمودیم، امروز این پیشامد در تهران رخ نه می داد: این، فرای این که تُنُک مایگی ای روشنفکرانه و شوخی ای گول بیش نیست، لیک شکی نیز در اش نیست که بازگوئی و بازسازی همان سخن و پیامِ تل آویو و ریاض و واشنگتن است: ایران باید دست و پای اش را از کوست (منطقه) بیرون کشد و خاورمیانهی بزرگ را به نیروهای ترک و عرب و جهود و آمریکائی وانهد.
اگر مادیانگرایان (اصول گرایان) پژواک بانگ ایرانسوز سعد بن ابی وقاص و خالد بن ولید هستند، وِهگاران و بهينشگرايان (اصلاح طلبان) نیز، چه محمد هنگاران (اسلام گرایان) و چه گیتیگ هنگاران (عرفی گرایان)، ستون پنجم جهانخوارانِ دوشستری (غربی) و شهرکامگی دهخدائیگ (امپریالیسم دمکراتیک) به شمار می روند. نگونبختی ایرانشهر در همین است: گیر کردن میان دو دشمن، از یک سو اژدهای اسلام و کیش محمد و از دیگر سو، کژدم دهخدائی و دوشسترگرائی (غرب گرائی)، همان چیزی که ما الکسندرگی ابراهیمیگ نام اش نهاده ایم.
بارها گفته ایم: ایرانزمین نیاز به یک خانه روبی و فِرِشکاری و تازه گردانی همه سویه و چندین دیسه دارد، چه در پهنهی دین و فرهنگ و چه در کار شهرگانی (سیاست) و آماشت (اقتصاد)، و این، چیون که بی نیاز از زند و نگیزش (تفسیر و تشریح) است، زمان برد و کاری است یک سد ساله. لیک در کشور به اندازهی بسنده نیروهایِ آریائیِ پنهان اندرهست که به توان به آینده به گونه ای بنیادین امیدوار بود. همین آریائیان پنهان بوده و هستند که در سراسر آوام هزار و چهار سد سالهی گذشته، در سراسر آوامِ بیم و هراس محمدیان، فرّ ایران را پائیده و نگه داشته اند. زین پس نیز جز این نه خواهد بود.
دَفک (هدف) و آماج روشن است: پاسخِ های، هوی است. پس ایدون دامنهی نبرد را باید به درون خاک دشمن کشید، ریاض و واشنگتن و تل آویو، پایتختهای سه گانهی اهرمن و گنامینو. در این میان باید از فرو افتادن قطر به دست سعودیها پیشگیری نمود، با همهی نیرو. قطر، اگر یمن دوم نیز شود، لیک نه باید بیفتد. زمان، آبستن است و زایا، نه باید گذاشت بچه را دیوان و اهرمنان مامائی کنند.