تمامی دمکراسی خواهی ایرانی در این ثنویت متجددانه و روشنفکرانه نهفته است: قاتل خوب = قاتل اصلاح طلب در برابر قاتل بد= قاتل اصولگرا؛ حیرت انگیز و نمائی از وقاحتی بی مرز است که کسان امروز الم شنگه به پا کرده اند که رئیسی آدم کش بوده است. همین کسان چهار سال است زیر علم پورمحمدی، وزیر قاتل روحانی سینه می زنند و دم نیز برنمی آورند. حال می خواهند در نمایش رقت انگیز دمکراتیکی که به پا کرده اند، (همهی نمایشهای دمکراتیک رقت انگیز اند، بهترین نمونه اش ثنویت کلینتون-ترامپ، که گزینه ای ست میان طاعون و وبا)، به خلق، امت یا هر آن چه که نام اش می نهند شیرفهم کنند که فرق هست میان قاتل اصلاح طلب و قاتل اصولگرا.
همانگونه که همیشه گفته ایم: می اندیشم پس دمکرات نیستم. وقتی می گوئیم روشنفکری ایرانی هماره ستون خیمهی اسلام و بربریت واکس زدهی تجدد بوده است، بهان داریم. جوانان باید دریابند که در دمکراسی انتخابات بی معناست، انتخابات تنها زمانی معنی می دهد که بساط دمکراسی و ابتذال برنامه مند اش جمع شده باشد. یک کودتای آریائی و سپردن ایرانزمین به دست نیروهای نظامی تنها امکان معقولانه، و همزمان، کم هزینه ترین راهی است که می تواند ما را به برچیده شدن مافیای روشنفکری-روحانیت و تحقق حقوقی شعار ما آریائی هستیم، عرب نمی پرستیم، برساند. آریائیان فقط و فقط برای متحقق شدن این آرمان می کوشند.