خری که برای رضا پهلوی داغ کرده اند، مایکل فلین، اتحاد جدید علیه ایران و چند مورد دیگر / کیخسرو آرش گرگین

1- معماری امنیتی جهان ما دستخوش یک تغییر پاردایم شده است و با برامدن ترامپ، که بال راست گلوبالیست‌ها را نمایندگی می کند، پروژه‌ی ایران‌هراسی که باید منجر به موزائیکی کردن ایران شود، باری دیگر پس از رونالد ریگان و بوش پدر و پسر، تبدیل به سیاست رسمی کاخ سفید گشته است. اگر دمکرات‌ها همیشه سیاست شان مبتنی بر مهار نمودن و ضعیف نگه داشتن دائمی ایران از طریق کمک به ایجاد هژمونی مشترک مسلمان‌ها و چپ‌ها بوده است، چه پیش از فتنه‌ی 57 و چه پس از آن، لیک جمهوری خواهان ایرانستانی کردن ایران را هدف غائی خود دانسته اند.

2- از سویی دیگر، متلاشی کردن یا ترامپیزه کردن اروپا نیز هدف دیگر کسان است. پوتین و ترامپ، هر یک به نوعی خواستار فروپاشی اتحادیه اروپا هستند و یک اروپای متلاشی شده و مشغول به خود را به یک اروپای متحد ترجیح می دهند. واکنش به این حمله‌ی گازنبری از سوی مسکو-واشنگتن را در کنفرانس امنیتی مونیخ دیدیم: ظاهر شدن آلمان با بالاترین سطح از اعتماد به نفس. در میان بسیاری از کارشناسان، ایجاد یک ارتش دفاعی اروپائی و جایگزین کردن گام به گام ناتو، دیگر نه یک رویای دوردست، که یک ضرورت امنیتی تلقی می گردد و ما هر روز صداهای بیشتری را می شنویم که فصل مشترک شان چنین است: اروپا باید از خود هم در برابر روسیه و هم در برابر آمریکا دفاع کند. ما این فرایند مهار دو سویه را استقلال مضاعف اروپا نام نهاده ایم: استقلال انرژیکی از روسیه، از طریق ایجاد کُریدوری انرژیکی به سوی ایران، و استقلال امنیتی از آمریکا، از طریق ایجاد یک ارتش دفاعی اروپائی.

3- درک معنی لو رفتن مایکل فلین، به عنوان جاسوس روسیه، که همزمان ماموریت حمله به ایران را بر عهده داشت بسیار حائز اهمیت است. با توجه به این که کشورهای عربی چیزی جز پمپ بنزین‌های آمریکا نیستند و نفت و گاز عربی، نفت و گاز آمریکائی به شمار می آید، پوتین و ترامپ طی یک سری رایزنی‌های مفصل و گسترده که میان تیم هر دو طرف رخ داد و مدت‌ها به طول انجامید، به یک توافق مهم و بسیار اساسی در تقسیم جهان دست یافته بودند، با مواد و بده بستان‌های زیر: الف) پذیرش روسی بودن کریمه از سوی آمریکا ب) پذیرش احداث تُرک-استریم و سیادت انرژیکی روسیه بر اروپا پ) متلاشی کردن اتحادیه اروپا و بازگشت به دوره‌ی دولت-ملت و ایجاد شکاف‌های ملی و اقتصادی و فرهنگی میان دول اروپائی و پیشگیری از ایجاد یک ابرقدرت متحد در قاره‌ی سبز ت) حمله‌ی آمریکا به ایران و سکوت روسیه ث) تقسیم منابع انرژیکی ایران میان آمریکا و روسیه پس از تجزیه‌ی کشور ج) وابسته کردن کل جهان به انرژی روسی-آمریکائی. متحقق شدن این پروژه هم چین و هم اروپا را تبدیل به برده‌های انرژیکی روسیه و غرب خواهد کرد.

4- با لو رفتن فلین این طرح هم اینک با شکست مواجه شده و بچه سر زا رفته است. بنابراین حمله‌ی مستقیم آمریکا به ایران جای خود را به یک محاصره‌ی عربی-ترکی-اسرائیلی-آمریکائی داده است و کسان نیاز به چلبی‌های ایرانی دارند؛ و این همان لحظه ای ست که از آن ذیل داغ کردن خر برای رضا پهلوی یاد کرده ایم. رضا پهلوی یکی از مهره‌های چندگانه‌ی واشنگتن و همپیمانان عرب و جهود اش برای موزائیکی کردن ایران است، مهره‌های دیگر گروه‌های موسوم به هویت طلب می باشند. در کنار شان، مجاهدین خلق، رسانه‌های نامداری چون بی بی سی، من و تو، صدای آمریکا و امثالهم که باید فضای فکری جامعه برای پذیرش “آزادی ملل تحت ستم” را فراهم آورند.

اینک رفتن فلین، اگر چه پروژه‌ی پوتین-ترامپ را، که ما از آن زیر ترامپوتینیزه کردن ایران یاد می کنیم، خنثی کرده است، لیک این امر به هیچ وجه به این معنی نیست که کسی همگن او و حتا تند و تیزتر از او جایگزین اش نشود. ما می دانیم آن چه که در آمریکا به وفور پیدا شود مخالفان اصولی با موجودیت ایران و ایرانی است. هم از این رو، اگر هم کسانی چون جان بولتون یا مایکل لدین جایگزین او نگردند، همجنم‌های ایشان بسیارند و ما باید آماده‌ی بدترین‌ها باشیم.

5- روسیه تلاش خواهد کرد خود را به موش مردگی و ندانم کاری زند. لیک، روسوفیل‌های توده ای-مسلمان را که کنار نهیم، در محافل امنیتی تهران همه به خوبی می دانند که روسیه در تمام عروسی‌ها می رقصد و کوچکترین اعتماد اصولی ای به مسکو نه توان کرد. چیز عجیبی نیز نیست: ما در دوران گذاریم و کلا در شرایطی قرار گرفته ایم که در سراسر جهان همه علیه همه شوریده اند. نه دیگر اروپا می تواند به همپیمانی چون آمریکا اعتماد کند، نه روسیه به چین و بلعکس، و نه هیچ کس به هیچ کس دیگر. در درون خود کشورها نیز همین گونه است: گروه‌های رقیب که تا به دیروز یکدیگر را تحمل می کردند، تبدیل به گروه‌های دشمن و مخاصمه‌گری شده اند که گاه تا پای نابودی کامل هم پیش می روند. نبرد کنونی میان دمکرات‌ها و جمهوری خواه‌های آمریکا چیزی جز یک جنگ تا پای مرگ نیست. در فرانسه همین رابطه‌ی خصمانه را میان حزب جبهه‌ی ملی ماری لوپن و احزاب سنتی می بینیم. هم در بعد بین الملل و هم در بعد داخلی، هر کس می کوشد گلیم خویش از آب برون کشد و در میان مدت و تا پیش از برقراری نظمی نوین، امور به همین منوال پیش خواهد رفت. مناسبات دائم خشن‌تر و خصمانه‌تر می شوند.

6- همان‌گونه که هماره گفته ایم، یک کودتای آریائی از سوی آریاگرایان مخفی داخل سپاه و ارتش می تواند تمامیت بازی را هم در ایران و هم در جهان وارد فازی دیگر کند. لیک تا پیش از وقوع این حادثه‌ی جهان-گردان، حادثه ای که سد در سد رخ خواهد داد، تهران در همین ترکیب لرزان کنونی جهودی-اسلامی اش نیز راهی ندارد جز تکیه‌ی هر چه بیشتر به بازوهای نظامی اش. روحانیت پایه‌ی اجتماعی ندارد و روشنفکری نیز جز ستون پنجم غرب نیست.

سراسر بازی در ایران، و این واقعیتی ست که هیچ یک از نیروهای موجود در صحنه جز بازیابی ایرانشهری درک نکرده است، از فردای پیروزی فتنه‌ی 57، یکبار برای همیشه از دست نیروهای موسوم به روشنفکری به در آمده است و ما با هر گام که پیش می رویم، نظم حاکم بر ایران نظامی‌تر می شود و قدرت خشثره‌ها بیشتر.

ضعف روشنفکری، همزمان ضعف روحانیت نیز هست، چرا که این دو نیرو دو بال یک پرنده اند. هژمونی همه جانبه‌ی نیروهای نظامی که با گذشتن هر روز از بهمن 57 بر آن افزوده شده است، امروز به گونه ای ست که هیچ یک از طرح‌های موزائیکی کردن ایران که طرح برنارد لویس نامدارترین اش است، بدون متلاشی کردن سپاه و ارتش میسر نیست و این نیز، جز با حمله‌ی مستقیم آمریکا به ایران و سکوت همزمان روسیه نمی تواند متحقق شود. هیچ کشور دیگری در میان آرزومندان، زور رویاروئی نظامی با ایران را ندارد.

7- در همین راستا، هر گونه اختلاف میان روسیه با آمریکا بر سر تقسیم ایران، اتفاقی که اینک با لو رفتن فلین رخ داده است، به معنی ادامه‌ی حیات ایران است. به عبارت دیگر، فاش شدن جاسوسی فلین و خنثی شدن ترامپوتینیزاسیون ایران و اروپا، به معنی بیرون آمدن هم ایران و هم اروپا از دام مرگ است. در مورد ایران: هیچ یک از تلاش‌های کسان برای نا امن کردن کشور از طریق عناصر فوق الذکر، هم اگر همراه با سخت‌ترین تحریم‌های اقتصادی شوند، نمی توانند به نتیجه‌ی مطلوب ایشان، یعنی فروپاشی کشور بینجامند.

لیک هم عرب‌ها و هم ترک‌ها و هم اسرائیلی‌ها و هم آمریکائی‌ها، و مسلما عوامل ایرانی نمای شان چون رضا پهلوی و دیگر همگنان، دارای این توهم و آرزو هستند که از طریق ایجاد ناامنی و تحریم، که باید با قرار دادن سپاه در فهرست گروه‌های تروریستی بُعدی جدید به ماجرا دهد، می توانند به هدف شان برسند. لیک چنان که گفتیم، اگر چه از تهران بوی کباب برخاسته است، لیک آن چه که داغ می کنند گوشت خر است. کسان کور خوانده اند.