به نام آناهیت، مادر آب های ایران تشنه لب
….. ما مهتران را به توانیم پیشنمونهی آن تیس (چیزی) دانیم کو در فرایند گرته برداری فرهنگی و دهیوساختاریگِ روم از ایرانشهر، به لاتین majestas خوانده شد. و نامداران شهریگ را، – نیز بسج. اباگ پارسیگ، پیداگان و چشمگان (عربی: اعیان)، و هوتخمگان (یونانی εὐγενής)-، به توانیم نامی دیگر دانیم برای بزرگان شهریگ و فرازتومان و پشوم-پایگان کشوریگ که دارای نامنامه از شاه هستند. پیشتر نشان خواهیم داد که لاتین noblesses par letters زندی از نامداران شهریگ است، آن چنان که noblesse de race زندی از نژادگان، و noblesse de robe زندی از جامگ داران. noblesse de race ایا نژادگان روشن است. برای قباداران ایا جامگ داران (noblesse de robe) بسج. با:
“هر آن کس که در جنگ سست آمدی/ به آورد ناتندرست آمدی
شهنشاه را نامه کردی بران/ هم از بی هنر هم ز جنگ آوران
جهاندار چون نامه برخواندی/ فرستاده را پیش به نشاندی
هنرمند را ( = افسران جنگی) خلعت آراستی/ ز گنج آنچ پرمایهتر خواستی”
*
….و در سوگ نوذر شهریار دژفرجام نیز، مهتران کشوریگ و نامداران شهریگ را بینیم، چه، به انجمن نامداران است که به در افراسیاب، سر نوذر، پُس منوچهر ایرج نژاد را به بریده اند. در زمان، آگاهی این اوژدن ناجوانمردانه به ایران همی رسد، پس ایرانیان شیون و مویه کنند، چه، شاه، ای پدر شان از جهان رفته است، نگهبان میهن و پشت مهان شان. و در همین جاست که فردوسی یکی از زیباترین زبان آرائی های خویش را به دست می دهد:
“به گستهم و توس آمد این آگهی/ که تیره شد آن فر شاهنشهی
به شمشیر تیز آن سر تاجدار/ به زاری بریدند و برگشت کار
به کندند موی و شخودند روی/ از ایران برآمد یکی های و هوی
سر سرکشان گشت پر گرد و خاک/ همه دیده پر خون همه جامه چاک
سوی زابلستان نهادند روی/ زبان شاه گوی و روان شاه جوی
بر زال رفتند با سوگ و درد/ رخان پر ز خون و سران پر ز گرد
که زارا دلیرا شها نوذرا/ گوا تاجدارا مها مهترا
نگهبان ایران و شاه جهان/ سر تاجداران و پشت مهان
سر ات افسر از خاک جوید همی/ زمین خون شاهان به بوید همی
گیایی که روید بران بوم و بر/ نگون دارد از شرم خورشید سر
همی داد خواهیم و زاری کنیم/ به خون پدر سوگواری کنیم”