به نام آناهیتا، مادر آبهای ایران تشنه لب
این جوان، با لحن داریوش همایونی می گوید: “ما دنبال دمکراسی هستیم، دمکراسی را برای ایران می خواهیم و نه ایران را برای دمکراسی”! (جالب است که همه شان مثل داریوش همایون حرف می زنند! او خود اش نسخهی بدلی و المثنی تقی زاده بود که می گقت ایران را باید فراموش کنیم، ایران باید از فرق سر تا نوک پای اش غربی شود. همایون، که به هیچ وجه سواد درست و حسابی ای نداشت، در مورد ایرانشهر که هیچ نمی دانست، در مورد غرب و فلسفهی غرب نیز سواد اش را از رویوها و مجلات دوره ای می گرفت و از این جا و آن جا نوک می زد. به هر روی ضربههای زیادی به ایرانگراها زد، هم فکری و هم نهادی. بزرگترین ضربه اش اما فکری بود: به وجود آوردن آمیزه ای مضحک از کم سوادی روزنامه نگارانه و سخنوری فاخرانه، که آن را خوب بلد بود. مجموعه اش را به جای فلسفه به خورد خلق الله داد و نام اش را گذاشت مشروطهی لیبرال؛ می گفت مشروطه از چارتا می آید! به قول قدما، دروغ که حناق نیست.)
***
بازگردیم به “بحث شیرین” دمکراسی: بازرگان هم می گفت ما اسلام را برای ایران می خواهیم و نه ایران را برای اسلام. حقا که چه شباهتی!
بگذریم، این حرفهای سد من یک غاز و نخ زده، فرای آن که برایندی اند از بی اطلاعی کامل از مفهوم دمکراسی و از تاریخ فکر و سیاست ایران، ربطی به فرزندان کوروش و آنچه که در پارسه رخ داد ندارند. کسی نباید مصادره به مطلوب کند. چه کس آن جا سخن از دمکراسی زده است که این چیزها را مطرح می کنند؟ دمکراسی را پسرک و مادر مکرمه اش می خواهند که چیزی جز تجزیهی ایرانشهر نیست. آیا کسان حواریون چراخ خاموش فرح شده اند مگر؟
اگر بهائی و یا جهود و یا از اصحاب ناسیونالیستهای شیعه (پان ایرانیست) نیستند بروند وقت بگذراند، اندکی مطالعه کنند ببینند دمکراسی از کجا می آید و چه بلائی سر بشریت آورده است. سر خود که نمی شود حرف زد و نظریه داد. تنبلی را از نسل قبل به ارث نبرید، این را رو به همهی جوانها می گوییم. بروید بنشیند و کار کنید. طول می کشد، لیک هیچ گزینه ای جز مطالعهی بنیادین و آموختن زبانها ندارید.
ایران نیز سراسر تاریخ اش را با دمکراسی جنگیده است. پس این که ما دمکراسی برای ایران می خواهیم چیزی جز ژاژ به هم بافتن نیست. اگر وقت مطالعه را ندارند و یا سخت است و نمی توانند، نیم نگاهی به اروپا و آمریکای همین امروز کنند و به جمهوری اسلامی، چرا که جمهوری اسلامی نه تنها نتیجهی تلاش و اتحاد تمامی نیروهای دمکراسی خواه ایرانی ست، بلکه دمکراتترین نظام حاکم بر ایران طی کل تاریخ اش بوده است. امروز نیز، تمامی گروههای تجزیه طلب دمکرات اند و خواستار گسترش و ژرف تر شدن دمکراسی. مگر پسرک، رضا پهلوی جز این می گوید که باید دمکراسی را در ایران ژرف تر کرد و از اش فدرالیسم را بیرون می دوشد؟
خیر، این پرت و پلاها زمان اش به سر رسیده است. دمکراسی را 37 سال است داریم تجربه می کنیم، ما را بس. دمکراسی سلب ایرانشهر است آن چنان که اسلام و تمامی ایدولوژیهای ابراهیمی. دمکراسی و اسلام با هم از ایران بیرون انداخته می شوند، با لگد.