به نام آناهیتا، مادر آبهای ایران تشنه لب
چه ترامپ به برد و چه به بازد، ما در آمریکا با یک سرزمین در هم شکسته رو به رو خواهیم بود. سقوط آمریکا، چنان که از بیش از دوازده سال پیش تا امروز در موارد گوناگون توضیح داده ایم، امری محتوم است: آمریکا به عنوان مقروضترین کشور جهان، راهی جز در هم شکستن و متلاشی شدن ندارد. سیستمی که خروجی اش از ورودی اش بیشتر باشد می شکند، هر سیستمی؛ و آمریکائیها هماره خروجی و خرج شان از درامد و ورودی شان بیشتر بوده است.
از دیگر سو، گسستهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و نژادی، بدان اندازه پر شمار و ژرف اند، که تنها با انحراف اذهان از طریق جنگهای خارج از سرزمین می توانستند جلوی انفجار و انهدام اجتماعی را بگیرند. امروز دیگر آن امکان نیست. کشور، خسته است و مردمان، از خود و از حکومت شان بیزار. انسان آمریکائی باور اش را از دست داده است. می داند که موجود دروغ گویِ دروغ گفته شده ای ست و دیگر نمی تواند خود را در آینه بنگرد و از آن چه که می بیند ابراز رضایت کند:
دروغ و فساد ابعادی افسانه ای یافته اند. طبقهی دمکراتیک حاکمه، فاسدترین و ریاکارترین طبقهی حاکم در جهان به شمار می رود و میزان خشونت، چه نسبت به رقیبان و چه نسبت به مردم، مثال زدنی ست. با آمریکا، عصر دمکراسی و اسکندریسم ابراهیمی نیز به پایان می رسد و ما شاهد یک دوران گذار پر فراز و نشیب و انباشته از امور پیش بینی ناپذیر و هولناک خواهیم بود.
گزینهها و پیامدهای بیرونی و درونی:
1- اگر ترامپ ببرد، خیلی زود پروژهی اتحادیهی اروپا به پایان خواهد رسید و ما در اروپا با ویرانه ای از ساختارهای معیوب روبرو خواهیم بود که می خواستند در بروکسل، به عنوان صهیون نظم نوین جهانی به وجود آورند. لیک اگر ترامپ نیز نیاید، و کلینتون بتواند با تقلب موفق شود، باز نیز اتحادیهی اروپا از بین خواهد رفت، اگر چه با تأخیر.
2- از سوی دیگر، هر یک از کسان که نیز پیروز شود، آن سوی دیگر، حکومت جدید را به عنوان دشمن نگاه خواهد کرد. کانزنس و همرائی در آمریکا از بین رفته است: تا زمانی که جای چاپیدن و چپاول بود، هنوز کانزنس بود، لیک امروز میدان بر کسان تنگ شده است و با آمدن قدرتهایی چون چین، روسیه، ایران، هند، ترکیه و اتحادیهی عرب، که هر یک ادعای خاص خود دارند، یکه تازی به عنوان یک ابرقدرت غیر ممکن شده است. بنابراین به جان یکدیگر خواهند افتاد و افتاده اند. ما از هم اکنون شاهد یک جنگ داخلی نوین هستیم و فارغ از آن که چه کس ببرد، این جنگ سخت تر نیز خواهد شد. آیندهی آمریکا، خارج شدن ایالات از کنفدراسیون و تشکیل کشورکهای مستقل است.
3- اما با پیروزی احتمالی کلینتون، میدان به پوتین تنگ می شود، و همزمان به ایران. کلینتون بر جنگ در منطقه خواهد افزود و این، همهی امور را پیچیده تر می کند. روسیه از همین امروز چرخش مسیر داده است و خود را در کنار اردوغان و اتحادیه عرب نهاده است. آمدن کلینتون تغییری در این چرخش موضع بوجود نمی آورد، لیک ترامپ می تواند باعث تقویت پوتین شود.
در این حالت، یعنی به شرط پیروزی ترامپ، پوتین از تمامی فضای به وجود آمده استفاده می کند تا خود را به عنوان قدرت پشتیبان عربها و ترکها بشناساند، امری که تا به امروز بر عهدهی آمریکا بوده است.
از سوی دیگر، با آمدن ترامپ، که نخستین سفر خارجی اش را به مسکو خواهد کرد و چه بسا پوتین از او بخواهد سپس به آنکارا برود، گسستی که میان تهران و مسکو، با تغییر موضوع پوتین به وجود آمده، ژرف تر خواهد شد و تهران، که به علت سیاست غیر آریائی اش میدان مانور خود را چه در داخل کشور و چه در خارج، تنگ کرده است، در موقعیت ضعیفتری قرار خواهد گرفت. لیک در میان مدت، با ضعیف شدن ترکیه، که جلوتر بدان خواهیم پرداخت، رابطهی پوتین و ترامپ نیز کدر خواهد شد. اصولاً رابطه با پوتین در آغاز هماره خوب است، لیک رفته رفته تیره می شود. ترامپ نیز بعد از مدتی با پوتین گرفتاری پیدا خواهد کرد.
4- اردوغان از هول حلیم در دیگ خواهد افتاد. او خواهد کوشید، با حمایت پوتین، بخشی از عراق و سوریه را به خاک خود ملحق کند و مشکل نفت آنکارا را برای همیشه حل کند.
بی شک این امر واکنشهایی خواهد داشت: تهران، هر اندازه که نیز زیر سلطهی اسلامیسم و هژمونی سیاسی چپها ضعیف شده است، لیک هنوز کارتهای تاریخی بسیاری دارد. کارت تیرههای آریائی در منطقه و نیز در اروپای شرقی و نیز در قفقاز.
در این راستا، اردوغان دو مشکل اساسی دارد: 30 ملیون علوی که با اسد همدین اند و اصولاً مسلمان تلقی نمی شوند، و 25 ملیون کُرد که چشم دیدن او را ندارند. این بدین معنی ست که ترکیه هر آن می تواند منفجر شود؛ و همین نیز خواهد شد. ما از یک سو شاهد درگیری کردها با اقلیم سلیمانیه و خاندان جهودتبار بارزانی خواهیم بود، که از سوی ترکیه و اسرائیل حمایت می شود و از دیگر سو، شاهد شورشهای خشن علوی-کردی در داخل ترکیه. اقتصاد ترکیه خیلی زود از هم خواهد پاچید. به ویژه هنگامی که بانک جهانی احساس خطر کند و از دادن وام بیشتر پرهیز نماید. با آمدن ترامپ دیگر کسی در اروپا وقت فکر کردن به اقتصاد آنکارا را نخواهد داشت و نیروهای ملی گرای اروپائی، که هماره آریائی گرا و ضد ترکی بوده اند، قوی می شوند و این، فضا را به ضرر اردوغان تغییر خواهد داد. در خود آمریکا نیز جنبش آریائی و ضد اسلامی گرا روز به روز قدرت خواهد گرفت.
هم از این رو، با سقوط اقتصاد داخلی از یک سو، جنگ داخلی از سوی دیگر، و قطع شدن آمپولهای اقتصادی از سوی آمریکا و اتحادیهی اروپا، امری که روسیه به هیچ وجه نمی تواند جبران اش کند و چین نیز به هیچ روی ریسک کمک کردن به اردوغان را نخواهد کرد، چرخش روسیه به سوی آنکارا با یک مانع عبورناپذیر بزرگ رو به رو می شود. ترکیه تا مرز فروپاشی و جنگ داخلی پیش می رود. به ویژه، خشونتی که اردوغان نسبت به نیروهای مخالف به خرج داده و همرائی و کانزنس درونی را متلاشی نموده است، عامل مضاعفی خواهد بود در سقوط ترکیه.
به این ترتیب، خط لولهی آرزوئی پوتین، یعنی همان تُرکیش-استریم، هرگز به بهره برداری نخواهد رسید و اروپا در نهایت ترجیح خواهد داد که از نفت و گاز ایران استفاده کند، تا خود را بردهی انرژیکی پوتین کند.
5- از منظر مناسبت درون-تمدنی در ایران، آمدن ترامپ به سود آخوندیسم حاکم نیست، بلکه در نهایت به سود آریائیها تمام خواهد شد. ترامپ اصولاً از اسلام بد اش می آید، به ویژه از آخوندها. این امر، در کنار نفرت بی مرزی که آریائیان داخلی از آخوندها و اسلام دارند، طبقهی اسلام گرای حاکم را که صرفاً با نیروی سپاه بر پای خود ایستاده است، با دشواریهای بسیاری رو به رو می کند. احتمال یک جابجایی در درون نیروهای نظامی، از اسلامیت به سوی ایرانیت هر روز بیشتر می شود. هر اندازه که جنبش فرزندان کوروش و بازیابی ایرانشهری قوی تر گردد، نیروهای ارتشی و نظامی آریائی گرا نیز، که هم در سپاه و هم در ارتش حضور محسوس دارند، پشتوانهی محکمتر و قوت قلب بیشتری خواهند یافت.
به عبارت دیگر، بیرون راندن آخوندها از قدرت، وابسته به میزان رشد آریائی گرائی در جامعه است. هم از این رو: جنبش آریائی باید در مراسم جشنهای ملی، از جشن سده تا مهرگان، از یلدا تا گاهنبارها و دیگر جشنها، و مسلما نوروز، بازوهای اجتماعی خود را نشان دهد. شعار ما آریائی هستیم عرب نمی پرستیم، یک شعار محوری و تعیین کننده است، و همچنین سنت هفتم آبان و زیارت کوروش. در حالی که آخوندها با گریه و نوحه خود را به قدرت رسانده و در قدرت نگاه داشته اند، آریائیان خود را با شادی و جشن به قدرت خواهند رساند. جشنهای میهنی و دینی مهمترین ابزار ما برای راندن اسلام از ایران به شمار می آیند. بی شک مراسمی چون سالگرد قادسیه، نهاوند و جلولا نیز، از آن رو که تقویت کنندهی روحیهی مقاومت و رسیستانس آریائی اند، از اهمیت استراتژیکی و هویت سازانهی بالائی برخوردارند. آریائیان، بسی زودتر از آن چه که امروز پنداشتنی ست، پیروز خواهند شد و جهان، با تغییر در ایران، به سوی روشنائی و بهبود قدم خواهد نهاد.
پیروزی