روز کوروش بزرگ آمد و رفت، ملیونها ایرانی فریاد زدند: “ما آریائی هستیم عرب نمی پرستیم”، لیک از خاندان پهلوی دو واکنش بیشتر دریافت نشد: سکوت فرح و فحاشی و توهین پسرک که ایرانیان را فاشیست و نژاد پرست نامید.
فرح، زنی که با خنده دست شاه گريان را گرفت و پلههای هواپیما را بالا رفت تا کشور را دست کمونیستها و مسلمانهای هم مسلک و همپیمان اش دهد، آنسان از ایران و ایرانیت متنفر است که حتا پس از این خروش تاریخی نتوانست چون همیشه نقش بازی کند و طوری وانمود کند که دل اش با ایرانیان است. جادوگر دارد چون دیگر مسلمانها و کمونیستها دق می کند. هماره تفاوت مهم او با پسرک اش در همین حفظ ظاهر بود: فرح، که نزد توده ایها آموزش دیده و خائنی مجرب و آزموده بود و هست، هماره توانسته بود با ظاهر سازی ای دقیق، البته ظاهر سازی ای که تیمی بزرگ از توده ایها و جهودها و مسلمانها و بهائیها و مسیحیها و تمامی رسانههای تحت کنترل شان در تدوین اش نقش داشته اند، بیشینهی ایراندوستان را گول بزند و طوری وانمود کند که گویا از ایران متنفر نیست. لیک آریائیان دشمن خویش نیک شناسند و ما سالهاست که دست جادوگر را خوانده و شبکهی عظیم حامیان او را شناسائی نموده ایم. پس بر ما، چه روز کوروش را تبریک می گفت و چه نمی گفت، همه چیز روشن بوده و هست. لیک آنگونه که در دیگر نقاط جهان، در میان ایرانیان نیز پردهها یکی یکی فرو می افتند و همه چیز به سمت یک رویاروئی بزرگ و نهایی می رود. چنان که گفتیم، موضوع امری جهانی ست: آن چه که ما نبرد خدایان نامیده ایم، نبرد آسمان آریائی و آسمان ابراهیمی.
فرح، به عنوان یکی از پلیدترین شخصیتهای سراسر تاریخ معاصر ما، اژدهایی بود که ایران را به آتش کشید. پسرک اش، امروز زیر پای آریائیان له شده است، و این، بزرگترین لطمه به او بود. سکوت رسوا آمیز اش از روی حرص اش است.