رضا پهلوی، حقا که فرزند ام الخائنین، یعنی مادر جادوگر اش فرح دیبا است. این پسرک یک موی ایرانی نیز در تن اش نیست، که اگر بود، این تحفهی نظنزی که هست نمی بود؛ و از آن جا که به خوبیِ مادر جادوگر اش نیز نقش بازی کردن و ادا و اطفار درآوردن را بلد نیست، – فرح نزد توده ایها دوره دیده است و یک خائن حرفه ای و آزموده است-، آن چنان به سقف طویله می زند که باید برای یافتن نمونه اش دفتر تاریخ را تا ته ورق زد و باز نیز مصداق نیافت. این میزان از حقارت و بندگی، آن هم برای اعراب خلیج همیشه فارس و اصحاب جهودی-بهائی داخل آمریکا به راستی حیرت انگیز است. ما تا به امروز کمتر شخصیت سیاسی ای می شناسیم که این چنین طوق بردگی را بر گردن خود نهاده و مُهر خیانت را خود با دست خود بر پیشانی اش زده باشد. اورمزد را شکر که دشمنان این مرز و بوم یکی از یکی دُژخردتر اند.
آشکار است: همه آن چه که سالهاست داریم می گوئیم و برای متحقق شدن اش می کوشیم، یک به یک به واقعیت پیوسته است: 1. خیزش بزرگ آریائیان و بازیابی امر ایرانشهر = تأویل مضاعف تمدنی= هم تأویل سنت زرتشت و هم تأویل سنت کوروش و 2. افتادن تشت رسوائی این پسرک و مادر اهرمن زاده اش، زنی، که شخصاً یک ارتش خیانت است و پشت تمامی افتضاحات این موجود تنک مایه و شرم آور، آن گُنده پیر دوزخی ایستاده است و هدایتگر اصلی و وطن فروش حرفه ای، اوست. فرح، تجسم ارتجاع سرخ و سیاه است.
اما موضوع شعار آریائیان در آرامگاه پدر، تکرار می کنیم: “ما آریائی هستیم عرب نمی پرستیم”، شعاری ست بنیادین که تا ابد پای آن ایستاده ایم و یک سر سوزن از آن پا پس نخواهیم کشید. این، شعاری ست که کوهها را خواهد ترکاند. اخوان ثالث سروده بود: همان اهریمن است الله؛ و حرف اش، برگرفته از ترجمهی صادق هدایت از مردانفرخ، کاملاً درست بود و ما پای اش ایستادیم. پای این شعار نیز می ایستیم و آئینهی دق کسان می شویم.
جز این، توضیحی برای جوانان که به هنگام رویاروئی با دشمن بتوانند استدلال کنند: عرب، در بستری که این شعار داده شده است، نه فرهنگ عرب است، که غنی است، نه نژاد عرب است، که ما با آن چون هر نژاد دیگر هیچ مشکلی نداریم. خیر، عرب در شعار مربوطه تنها و تنها حامل یک چیز است: محمد و اسلام محمدی و بس. عرب در شعار یاد شده یعنی محمد، پیامبر عربی، و آریائی یعنی زرتشت، پیامبر آریائی. بنابراین، ما آریائی هستیم، یعنی ما زرتشتی هستیم و پرستندهی دین بهی، و عرب نمی پرستیم، یعنی پرستندهی محمد و کیش اش نیستیم.
موضوع اسلام نیز ربطی با فرهنگ عرب ندارد، ما اسلام را اصولاً فرهنگ نمی دانیم، بلکه عینیت بی فرهنگی می دانیم، و 1400 سال است که از ابن مقفع و فردوسی و خیام، تا همین قرن حاضر نزد آخوندزاده و هدایت و پورداوود، در حال مبارزه با آن هستیم.
ما آریائیان، حاملان بزرگترین تمدن تاریخ بشریت، هزاران سال است که نه تنها با عربان، که با همهی نژادها زیسته ایم و خواهیم زیست. به ویژه با عربان، تا زمانی که حامل اسلام نباشند، هیچ مشکلی نداریم. ما پادشاه نامدار خود بهرام گور را داریم که نزد عربان ایرانی گرای حیره بزرگ شد، دینکرد پنجم را داریم، یکی از مهمترین کتب دینی مان، که از سوی موبدان به درخواست یک عرب نوشته شد، و مثالهای بسیار دیگر: پس همزیستی ما با عربان، امری تاریخی است و اثبات شده، آن چنان که دشمنی مان با اسلام.
جز این، گفتن این که ” عرب نمی پرستیم”، حتا اگر در بستری دیگر غیر از آن چه که گفتیم بیان می شد، باز نیز تهی از هر گونه اشکال بود: چرا که هیچ ایرادی ندارد که یک آریائی عرب پرست نباشد، همانگونه که ایرادی ندارد که یک چینی، هندپرست نباشد، یا یک آمریکائی فرانسه پرست نباشد. این مزخرفات که این پسرک به تحریک مادر اش و به تحریک کسانی که برای اش چک کشیده اند می گوید، فرای امر مقدس خیانت و مزدوری، به علت خون محمدی ایی است که در رگان خود اش و مادر اش جاری است، مادری که افتخار می کند از تخم و ترکهی امام سجاد است. هیچ وقت یادم نمی رود، وقتی به او گفتم بهتر است به جای دمکراسی بازی و حقوق بشر بازی، هم خود اش و هم خانواده اش زرتشتی شوند، نه گذاشت نه برداشت و گفت: “تو می خواهی منو بسوزونی”! مردک فکر می کرد اگر زرتشتی شود می سوزد! بگذریم.
باری، در نهایت، امروز این حقیقتی ست انکار ناپذیر: اسلام، در تمامیت اش، بازی را باخته است و به قول آن آناهیت-دُخت: “بچهها، ما بازی رو بردیم. زرتشت برنده شد”.
کسان بروند، سر شان بر سنگ نهند، و از دق، بمیرند.
——-
پینوشت: رضا پهلوی در گفتاری نسبت به گردهمایی روز کوروش واکنش نشان داد و شالودهی این گفتار، سرزنش آریائیان بود و دیگر هیچ.