نهضت ژرف و گستردهی بازیابی امر ایرانشهر و جنبش فرزندان زرتشت و کوروش، آن چه که ما انقلاب فروهری و انقلاب فروهرها نیز می نامیم، -می توان آن را انقلاب هخامنشی یا جنبش پاسارگادی ایرانیان نیز نام نهاد-، دارد امروز بازوان نیرومند خود را نشان می دهد. ماهیچههای اش تنومند شده اند، تنومندتر نیز خواهند شد. اسلام در ایران، چنان که سال هاست گفته ایم، مرده است، و به تبع آن، انقلاب مشترک خمینی و رفقای روشنفکری. انقلابی که جهان آزاد از اخلاق و شرافت به ما تحمیل کرد. لیک آن تیر امروز به سوی خود کسان بازمی گردد، ایران روز پس از روز اسلامزدائی می شود و در بازیابی آریائی خود پیش می رود، اروپا و کسان شان هر روز مسلمانانه تر می گردند و ابراهیمی تر.
آشکار است: ما امروز داریم کلیتی به نام سنت ابراهیمی و سنت اسکندری را تشییع جنازه می کنیم، با شادی و پایکوبی و با امید و مهر. سنتی معکوس و اهرمنی را، که دیگر زگیلی بی ارج بر تن تمدن ایرانشهری بیش نیست. زگیلی، که با پیچیدن نخهای فرهنگ ایرانشهری، با نخ زرتشت و کوروش، نه در دیروز و امروز، بلکه طی قرون، خشک اش کرده ایم: از ابن مقفع و خیام و فردوسی تا حافظ و سهروردی، از بابک و افشین، تا مازیار و ابوطاهر، از حلاج و عطار و سنائی، تا آخوندزاده و پورادوود و صادق هدایت، آری، زگیلی که طی نسل ها با درایت آریائی خشک اش کرده ایم و امروز دارد می رود تا برای همیشه بیفتد؛ و خواهد افتاد.