پسزمینهها را باید شناخت. سالهایی دراز زمان برد تا مفهوم ایرانشهر جا افتاد و مکتب ایرانشهری و حکمت مغان وارد اذهان نه همگانی، لیک بخش مهمی از جامعه شد. بسیار سخت بود و کار می بایست کم و بیش، به جز برخی از همازوران که در پستو سرگرم نوشتن و پژوهش بودند، به تنهایی پیش رود. در فضای عمومی هیچ کس نبود، هیچ کس. لیک آرام آرام جوانهایی پیوستند و کار کردند. در درون کشور، در واپسین سالهای دیوخدائی خاتمی نیز تکانهایی پدیدار شد. آرام آرام نماد فروهر به نمایش درآمد. با آمدن احمدی نژاد و مشائی اما، فضا به کلی دگرگون شد. آن دو، به نیتها کاری نداریم، نام اش را بگذارند پوپولیسم، لیک از آن رو که هم از سوی اصولگرایان و هم از سوی اصلاحطلبان زیر فشار بودند، هیچ راهی نداشتند جز چسبیدن به دیسکورس ایرانشهری. برای نخستین بار پس از تازش خمینی مفهوم ایران تبدیل شد به مفهومی حکومتی. آن مرد خود اش را نیز به کل از اینها جدا کرد و گفت از تبار فرهاد و آرش است. اگر چه اصالتاً جهود بود، لیک این جدا کردن تبارشناختی نیز مهم بود.
ایرانشهری را زورشان نرسید، پس نام اش را گذاشتند مکتب ایران و مشائی شد محرک. امثال دینانی نیز در تیم او بودند، و نیز کسانی چون فتح الله مجتبائی و احسان نراقی نیز بودند. بعدها سید جواد طباطبائی نیز به این حلقه افزوده شد.
اینها هیچ یک ایرانشهری نبوده و نیستند و همه، از مشائی و احمدی نژاد، تا خود کسان، شخصیتهای دوران گذارند و لازم هم هستند. دینانی سراسر حیات فکری اش سر اش در قرآن و اسفار اربعه و نهج البلاغه بوده است. لیک روح زمان است و کاری اش نمی شود کرد، او نیز امروز چند رگ ایرانی در خود یافته است، خوب است. اینکه امروز این ویدیو برای برخی جالب شده است، این نیز خوب است، لیک شوق با تأخیر است. جامعهی امروز بسی جلوتر از این سخنان ایستاده است. موضوع امروز دیگر منشور کوروش نیست، موضوع امروز برچیدن تام و کمال بساط اسلام و دمکراسی است و آن چه که ما در بازیابی ایرانشهری از سالها پیش «تأویل مضاعف سنت ایرانشهری» نامیده ایم، یعنی هم تأویل در امر دین به سوی سنت زرتشت و هم تأویل در امر سیاست به سوی سنت کوروش. به هیچ نیز کمتر از این تمامیت و کمالیت تن در نخواهیم داد.
———-
پ. ن.: برای دیدن فیلم سخنرانی دکتر دینانی به اینجا بروید.