رو کردن این اسناد، که بی شک نوک کوه یخ است، چیزی جز یک زلزلهی بزرگ در مهمترین ارکان انقلاب اسلامی نیست. خمینی از زمان کندی با آمریکاییها در تماس بوده است. به عبارت دیگر، در همان دههی چهل آمریکائیها می خواستند شاه را با کمک مسلمانها سرنگون کنند، لیک در آن زمان موفق نشدند، به علت سه چیز: 1. عدم نفوذ جاسوسی به نام فرح پهلوی در آن زمان. 2. پایداری سرهنگ علامعلی اویسی 3. حضور موثر اسدالله علم. در سال 57 این سه عامل کاملا تغییر کرده بود و از همین رو آمریکائی پیروز شدند، آن سه عامل این بودند: 1. دستگاه جاسوسی فرح تا ژرف ترین لایههای فرهنگی و اقتصادی و اطلاعاتی کشور را درنوردیده بود 2. غلام علی اویسی توسط فرح مهار شد 3. اسد الله علم مرده بود. درک این سه عامل در پیروزی مشترک خمینی و کارتر بر شاه بسیار حائز اهمیت است.
از سوی دیگر، چنان که گوهرهی چنین ارتباطتی حکم می کند، طبیعی ست که خمینی در سراسر دوران تبعید خود در عراق نیز با آمریکائیها در تماس بوده است. این تماسها تا زمان کارتر و کلید زدن دگربارهی پروژهی دمکراسی اسلامی دنبال می شوند. بدین ترتیب، سرنگونی شاه به دست آمریکائیها در سال 57، دارای یک پیشینهی دست کم 15 ساله می شود: از آغاز دههی چهل تا بهمن 57.
لیک این که آمریکائیها چرا اینک و در این زمان این مدارک را که چون یک بمب اتمی هستند رو کرده اند و خمینی و انقلاب اش را سکهی یک پول، موضوعی ست که به همان اندازه مهم است. با در نظر گرفتن این که کسان صرفا به صورت قطره چکان مدارک را به بیرون درز داده اند می توان نتیجه گرفت که تلاش آنها بیش از هر چیز معطوف به یک چیز است: موجه جلوه دادن تعامل دولت روحانی و باند رفسنجانی با آمریکا.
به عبارت دیگر، حمایت از روحانی برای آمریکائیها تا به جائی اهمیت دارد که اینک حاضر شده اند پتهی عروسک خیمه شب بازی خود، یعنی خمینی را، بر روی آب ریزند و رشتهی تمامی آن کمدی اللهیای را که مسلمانها و تودهایها و روشنفکران از استقلال طلبی و عدم وابستگی خمینی ساخته بودند یک شبه پنبه کنند و پنبهها را نیز به باد سپرند. این سناریو جنبهی روانی بسیار مهم دیگری نیز دارد و آن، شکاندن روحیهی مقاومت آن بخش از نیروهای سپاه پاسداران است که بهشان تلقین شده است که انقلاب اسلامی امری ضد آمریکائی بوده است و ما باید در برابر آمریکا بایستیم. این کسان، که به هر علتی این مزخرفات را باور کرده بودند، اینک دچار یک ویرانی روحی همه جانبه می شوند. متزلزل می گردند و دیگر به هر خواریای تن در خواهند داد. آنها در خواهند یافت که تمامی زندگی شان چیزی جز دروغ و امام شان چیزی جز یک مترسک و عروسک نبوده است. این که سراسر شعارها دروغ بوده است. این که بازیچهای بیش نبوده و نیستند و اینک نیز بهتر است که سرشان را پائین اندازند و همان راهی را روند که امام شان رفته بود: نوکری آمریکا و غرب.
آری، اینک دست رفسنجانی و روحانی برای معاملهی کامل و همه سویه با آمریکا باز است. آنها خواهند گفت وقتی خمینی گفته است با آمریکا دوستی باید کرد، ما نیز می توانیم. به دیگر سخن، برای زدن چین و روسیه و فتح تهران، آمریکائیها رخت چرکهای خود را نیز حاضر شده اند بر بند سیاست جهانی آویزان کنند و رسوائی اش را نیز به جان بخرند. بی شک باید وضع کسان بسیار اسفناک باشد که تن به چنین خودزنیای داده اند.
اما موضوع برای ایرانشهریان و بازیابان نیز حائز اهمیت است: این رویداد باری دیگر تمامی نظریات ما را در مورد اسکندریسم ابراهیمی به دردناک ترین وجهی تایید می کند. حقیقت این است که مو به مو نظریات ما درست بوده است. نه تنها در مورد ایران، بلکه در بعد جهانی نیز، که اینک فتح اروپا توسط اسلام و همکاری مسیحیت و دمکراسیهای اروپائی را در این زمینه به وضوح نشان می دهند.
اینک دیگر هیچ جای شکی نمانده است که دمکراسی و اسلام دو روی یک سکه اند. اسلام و دمکراسی، بنا بر تعریف، دشمن تمدن ایرانشهری اند آمریکا به مثابهی بزرگترین دمکراسی جهان، بزرگترین دشمن ایرانشهر است.
آری، این همه باری دیگر نشان می دهد که یگانه راه در برابر ما، راه بازیابی است. دین زرتشت و سیاست کوروش. شکی نکنید: ایران باری دیگر شهریار هستی خویش خواهد گشت. بسیار زودتر از آن چه که خوشباورترینها نیز می پندارند.
برای دیدن گزارش اصلی اینجا کلیک کنید.