این سخن، سخنِ شهبانو سیده فرح پهلوی-دیبای طباطبائی، مادر امت رنسانسی و مدرن ایران در سال 2014 است.
بی شک از روزن ماساچوست و طبق شرع مبین رنسانس حق با ایشان است، لیک روزنی دیگر نیز موجود است که می توان از آن به جهان نگریست: روزن تیسپون. شهبانو و پسرک اش، که خود را هم در روش و هم در منش شیعه ی دوازده امامی می داند و نگران زرتشتی شدن جوانان ایرانزمین و از بین رفتن اسلام عزیز است، از این سخن ها زیاد دارند. وقتی به پسرک، که بیش از سه سال به عنوان رایزن سیاسی و نویسنده ی بیانیه های اش وقت حرام اش کردم، گفتم تنها راه اش برای احیای پادشاهی و نجات ایرانزمین از تجزیه ی دمکراتیکی که غرب برای کشور تدارک دیده است، زرتشتی شدن خود اش و خانواده اش است و به جای پشتیبانی از اصلاح طلبان و آخوندها باید به پشتیبانی از نیروهای ایرانی گرای داخل سپاه و ارتش دست بزند، طوری برخورد کرد که گوئی می خواهم اعدام اش کنم! در مورد پشتیبانی از نظامیان و تشویق آنان به سوی ایرانی تر شدن نخست قبول کرد، ولی سر بزنگاه زه زد و سبز شدن و موسوی بازی را مرجح دانست، و در مورد زرتشتی شدن نیز که مدت ها پیش از جریان 88 مطرح کردم، عینا گفت تو می خواهی مرا بسوزانی! زرتشتی شدن را حقیقتا سوختن و حرام شدن می دانست! حیرت انگیز است.
به هر روی هر کس در زندگی راه هایی می رود. وقت تلف کردن با پسرک بی راهه ای بود در میان راه ها. خود اش صراحتا می گفت بهترین بیانیه های ام را تو نوشته ای و بسیاری زنگ زده اند و گریه می کنند. آن بیچاره ها فکر می کردند آن بیانیه ها واقعا تفکر پسرک است و دگرگونی ای معنوی و دینی در اش پدیدار شده، غافل از آن که سخنانی بودند برخاسته از دل و منش کسی دیگر. لباسی که بدان قواره نیامد. به هر روی، خلایق هر چه لایق، امت مدرن و رنسانسی را چنین مادری و چنین کاندیدای پادشاهی ای باید. در و تخته خوب به هم می خورند. تاریخ نشان خواهد داد گزینه ی ایرانیان چه خواهد بود: در ماتریکس حجاز اندرماندن و یا به مدار تیسپون بازگشتن.