عدم گریه و زاری نه کردن برای مرگ یکی از ویژگی های ایرانیان بود. در سنت مغان مفاهیمی چون مرگ و رنج و درد و بیماری، برایندی بودند از وجود اهرمن؛ در کل، بدی، ساخته ی اهرمن بود و اورمزد شادی را با کمک سپهر و از دل آسمان برای این آفرید که انسان و خلقت اهورائی اش بتواند به کمک شادی به نبرد مرگ و تجلی های اهرمن برود؛ بنابراین اشاراتی چون ” و اورمزد مرد را آفرید و شادی را برای مرد آفرید” که داریوش بدان ارجاع می دهد، اشاراتی یزدان شناختی هستند و بسیار عمیق تر از آن که بتوان در شاد وارگی صرفا زمینی و مدرن امروزی فروی شان کاست. شادی ای که داریوش از آن سخن می گوید شادی ای وجودی است و تخته ی پرشی برای رویاروئی با مرگ.
فولکلور ایرانشهری بر این باور بود که گریه و اشک ریختن موجب سختی گذر از گیتی به جهان مینو می شود و از این رو، گریستن را امری اهرمنی می دانستند؛ این درست وارونه ی سنت سامی بود، که گریستن و مویه کردن و خاک بر سر ریختن و مراسم مشابه یکی از ستون های فرهنگی آن به شمار می رفت و امروز نیز بر ایرانیان چیره شده است.
تنها مورد شیون نزد آریائیان مراسمی بود که به سوگ سیاووشان معروف است. نکته ی دارای اهمیت در این باره جنبه ی خدائی و کهکشانی این مراسم است. سیاوش، اگر لحظه ای فرایند راسیونالیزه کردن امور از سوی فردوسی را به فراموشی سپریم، درست چون شخصیت هایی چون گرشاسب، سام، کی کاووس و امثالهم، یک خدا است و نه یک انسان.
درگیری های کی خسرو و افراسیاب، که این دومی تبدیل به ماهی می شود و در چیچست شیرجه می زند، اموری کیهانی هستند و به هیچ روی به مسائل انسانی فروکاستنی نیستند. فردوسی کلیت استوره های آریائی را به نازل ترین وجه آن، یعنی امور زمینی فروکاست و برای مثال، از فریدون، که یک خدا است و وقتی فین می کند کوه و صخره از بینی اش فرو می افتد، یک شاه معمولی و والامقام را برمی سازد و رستم را، تبدیل به یک جوانمرد می خواره ی زمینی می کند.
خیر، چنین چیزی نیست، فردوسی تا حدود زیادی چشم مینوئی فرهنگ ایرانشهری را کور کرده است و در این بستر، مراسم سوگ سیاوش را نیز باید در همان چارچوب کیهانی اش دید. جز این، ما نشانه ای از گریه و زاری آریائیان نداریم و رنگ سیاه نیز که امروز به علت غلبه ی سامی ها تبدیل به رنگ عزا داری و سوگ شده است، نزد ایرانیان رنگ جنگ و نبرد بود. به هنگام جنگ سیاه می پوشیدند و به هنگام سوگ واری، سپید! امور امروز مغلوبه شده اند.
نکته ی پایانی این که تنها فردی که لقب اشوئی گرفته است [اشا و یا ارته، که برای نمونه در مفاهیمی چون اردشیر و یا در نام جای شهر اردبیل آن را داریم، یکی از بزرگ ترین خدایان آریائی است] زرتشت است و ما فقط به زرتشت است که اشو زرتشت می گوئیم. و نیز او تنها کسی است که «یشت فروهر» نامیده شده است.
یاد و نام اش گرامی باد