به خشنودی اهورامزدا
زرتشتی بودن، پیش از هر چیز، یك آگاهی و باوری ژرف و درونی به بهترین راستی و درستی (اشا وهیشتا یا اَردیبهشت) و نیکی بر بنیان اندیشه و خرد می باشد (وُهومن یا بَهمن). یک زرتشتی باور دارد که راستی بهترین نیکی است و آباد کننده است اما دروغ، ویرانگر جان و جهان است. خوشبختی او با خوشبختی همگان کامل می گردد. برای او جهان هستی یگانه است، بدین مفهوم که هر چه هست با هم و درهم تنیده است و سرنوشت یکی در سرنوشت دیگری اثرگذار است. آب و باد و آتش و خاک را، که هر چه هست از آنها درست شده، سپنتائی و اهورایی می داند و از آلودگی و نابودی آنان که آلودگی و نابودی خود است می پرهیزد. گیاهان و جانوران را نیز در این چرخهی هستندگی و یگانگی می داند و آنها را نمی آزارد زیرا که پیامدش آزردگی خود و جهان است.
او یک ستایشگر خرد است، خردی که از ژرفای وجودش برمی خیزد و نیک است و بهساز. از این رو به او مَزدَیَسنی نیز می گویند: ستایندهی دانش و خرد. خردی که در همبودگاه (جامعه) بزرگ او بگونهی خرد گروهی، در همکاری و هماهنگی با دیگر اندیشههای نیک و سازنده، زندگی همبودگاهی او را به نیکی سازمان و سامان می دهد. سامانی که خوشبختی او و همگان را در پی دارد. اگر شما نیز چنین می اندیشید و بر بنیان این باور سخن گفته و کارهای زندگانیتان را بر آن استوار می دارید، شما نیز یک زرتشتی و یک مزدیسنی یا ستایشگر دانش و آگاهی و خرد می باشید. این یک شناختِ راستین و گزینش بر پایهی آن است، در نتیجه امری فردی میباشد. این همانا یک فرآیند و روند است که خود، هم آغازگر و هم میوهی یك دگرگونی ژرف درونی می باشد و نیاز به زمان برای رسائی یافتن دارد.
بسیاری از ایرانیان، که پدران و مادران آنها در جایی در زمان و مکان و در پی رویدادهای گوناگون (اما بیشترین در پی زور و بیداد) از آئین مادری چشم پوشیده و به آئینی دیگر گرویده اند، امروزه چشمانشان بر راستیها و روشنیهای فرهنگ و آئین ریشهایِ خویش باز شده و خواستار بازگشت به خویشتن هستند.
بسیاری از این هممیهنان چه بسا که بسیار راه دارند تا جان و روان خود را از آلودگیهای سده و هزاره پاک گردانند اما همانگونه که آمد این یک روند و فرآیند است و ارجمند آن است که راه دیده شود و روشنائی خود را بنمایاند. رهرو خود دیگر در راه افتاده و بسوی آماج و آماجگاه (مقصد و مقصود) روان می شود. همگی این نازنیانِ هممیهن و هماندیش نیز آزادند که خود را زرتشتی/بهدین/مزدیسنی بدانند و بنامند و کسی نیز بر پایهی آزادی گوهریِ انسان برای گزینش باور، حق بازخواست او را ندارد. از سوی دیگر و در کنار و دست در دست آزادی، و برای آنکه این آزادی در چهارچوب راستی و نیکی بماند، بایسته است که هر کس پاسخگوی گزینشهای خویش و اندیشه و گفتار و کردارش باشد.
آزادگی به مفهوم بی بندوباری و هرج و مرج نیست که اگر چنین باشد به دروغ، که ویرانگر جان و جهان است دگرگون می شود. یک بِهدینِ آزاده، انسان رسیده و پختهای است که پاسخگوی کردارهای خویش است و خویشکاری (مسئولیت) آن را بر خود گرفته و زمین و زمان و دیگران را پاسخگو نمی یابد. مزدیسنا، آئین خردمندان و رسیدِگان فرهنگی است.
بس است هر چه خود را و خرد و زندگی و سرنوشت خود را در دست دیگران، آن هم دشمنانِ خویش گذاشتیم و بر آئینهای ناخودی و بیایانی سرنهادیم. آئینهائی که انسان را خردمند نمی خواهند بلکه عبد و عبید و گوسفند می خواهند، که سر به زیر اندازد و حتا اگر سرش را بزنند آن را بلند نکند.
یک زرتشتی سربلند است و سرافراز به آنچه در چنتهی فرهنگی و آئینی و تاریخی و اخلاقی خویش دارد و انسان آزادهای است که سر تسلیم بر درگاه نابکاران و دزدان و ددان فرود نمی آورد. پس سربلند باشیم و خود را ایرانی و زرتشتی/بهدین/مزدیسنی بدانیم و بنامیم. چگونه به خانوادهی بزرگتر زرتشتیان بپیوندیم؟ این نیز پرسشی است که در اندیشهی بسیاری از بازگشتگان به آئین مادری می باشد.
برای گذار از گامهی (مرحلهی) پذیرش همبودگاهی در دین زرتشتی، كه همانا “سدرهپوشی” می باشد، باید بایستگیهای (شرایط) زمانی و مكانی در دیده باشند و آنجا كه شدنی نیست، نیازی به انجام آن نمیباشد تا زمانی كه آن بایستگیها فراهم آمده باشند. بنابراین هر آن كس كه پیام زرتشت را دریافت و در پیش وجدان خود برگزید كه زرتشتی باشد، او زرتشتی است و میتواند خود را زرتشتی به شمار آورد هرچند هم كه برای همبودگاه (جامعه) شناخته شده نباشد.
برای ورود به همبودگاه در جایگاه یك زرتشتی هم، هر زمان كه شایسته بداند می تواند دیگران را آگاه كند و اگر دسترسی به كسانی باشد كه بر مبنای قراردادهای همبودگاهی، پروانهی انجام مراسم سدرهپوشی را دارند (كه یك مؤبد زرتشتی نخستین جایگاه را از این دیدگاه دارد) از این گامه نیز گذر خواهد كرد وگرنه كه در دادوستد اندیشه با هماندیشان و هموجدانان (همدینان) خود زندگی همبودگاهی را در جایگاه یك زرتشتی پی خواهد گرفت تا در نخستین زمان شایسته سدرهپوش شده و وارد خانواده بزرگتر گردد.
اما برای اینكه ورود او انگیزهی پشتیبانی خانواده گردد، لازم است بایستگیهائی را كه خانوادهی بزرگ زرتشتیان برای ادارهی همبودگاه خود خواستار است، از سوی (نو)بهدین پذیرفته شوند و رفتار گردند تا سامان زرتشتیان آشفته نشود و پیوند افراد آن دچار ناهنجاری نگردد.
اكنون كمی ژرفتر به این سخن می نگریم و سه بایستگی مهم و پایهای:
1. “باورِ درونی” 2. “نشانهی بیرونی” 3. “بزرگداشت پیمانهای همبودگاهی و پاسداشتن (رعایت) آنها” را جدا جدا مورد بررسی قرار می دهیم.
1- باور درونی:
خدای زرتشت داناترین و تواناترین است. اهورامزدا خدای یگانه، انسان را خردمند آفریده و او را آزاد گذاشته است تا با گزینش راه درست زندگی، خود را به او نزدیك گردانده و خداگونه شود. انسان اگر اندیشهی نیك (وهومن) را برگزیند و با قوانین هستی و سپهر و سرشت (طبیعت)، كه به آن “اشا” گفته می شود هماهنگی كند و سپس با پس زدن اندیشههای زشت و ناپسند و چیرگی بر نَفْس، و از روی آگاهی، كردار نیك (خشترا) را پیشه سازد، به آرامشی درونی یا “آرمئیتی” دست خواهد یافت و آنگاه اگر این آرامش به دست آمده دوام یابد، انسان به رسائی (تكامل) یا “هورْوَتات” نزدیك می شود و هر چه آدمی به كمال و رسائی نزدیكتر گردد از مرگ دورتر خواهد شد و اگر همه رسا گردد، جاودانه خواهد زیست و به بیمرگی (اَمِرِتات) خواهد رسید. در این گامه انسانِ خُرد و ناتوان آغازین، خدایگونه می گردد.
آدمی با گزینش راه اشا (راستی و درستی) و پیمودن آن، خود به خود در جبههی ستیز با بدیها و و زشتیها قرار می گیرد. این رودرروئی از نوع ستیز نور با تاریكی و دانش با نادانی است. آسانترین و شتابانترین برداشتی كه از ستیز در ذهن ما، مردم خشونتزدهی این دوران نقش می بندد، جنگ و خونریزی و رویاروئی خشونتبار است. اگر این برداشت از ستیز را بپذیریم، می بایست گروهی در جبههی روشنائی ایستاده به سوی تاریكی تیر پرتاب كنند و به این كار هم دلخوش باشند كه تاریكی از میان خواهد رفت و یا برای ریشهكن كردن بیسوادی باید همهی بیسوادان را از دم تیغ بگذرانند.
راه مبارزه با تاریكی برافروختن چراغ است و پر نورتر كردن آن؛ تنها در پرتو نور است كه تاریكی مفهوم خود را از دست خواهد داد. راه مبارزه با بیسوادی نیز گسترش دانش است نه به دار زدن بیسوادان. زرتشت به ما خشونت و جنگ نمی آموزد. هیچ جنگی برنده ندارد. جنگ هرگز نتوانسته است گرهای را بگشاید بلكه خود گرهآفرین بوده است. هر جنگی سرانجام به آشتی/آتشبس می انجامد. هیچ جنگ و كشتاری ابدی نیست، پس برای درمان دردهای انسانی، باید از جنگ تا آنجائی كه می توان پرهیز كرد. اما این پرهیز به مفهوم بی پدافند (بی دفاع) ماندن نیست. در دین زرتشت سازمانی برای جنگافروزی وجود ندارد ولی سازمان پدافند موجود است، زیرا همواره هستند نادانان و بداندیشانی كه جنگ را به دیگران می پذیرانند، كه اگر چنین باشد باید از خود پدافند كرد و جنگافروز را وادار به آشتی و آرامش نمود.
آرمئیتی (آرامش) نزدیكترین و بسودهترین (ملموسترین) دستاورد آموزشهای زرتشت است. سازندگی تنها در آرامش شدنی است. پیشنیاز رشد و رسائی آرامش است. ساختن جهانی سرشار از آشتی و انسانیت تنها در سایهی آرامش امكان پذیر خواهد شد. آرامش بدست نخواهد آمد مگر اینكه انسانها خشترا (كردار نیك) را پیش بگیرند و با اشا (سامان و هنجار سرشتی) خود را هماهنگ سازند. تنها كسانی می توانند قوانین هستی و سامان سرشتی را، كه پایهی راستی و درستی است، پاسداری كنند كه وهومن (اندیشهی نیك) را برگزینند و نیكاندیش گردند.
پس سرنوشت جهان در مغز انسانها رقم زده می شود. اگر انسانها نیكاندیش شوند، سپهر و آخشیجها (طبیعت، عناصر هستی) را بزرگ بدارند و رو در روی آن قرار نگیرند (آلودن محیط زیست، ستیز با طبیعت است) و با كردار نیك خود بشریت را به آرامش برسانند، انسانیت تكامل پیدا خواهد كرد و در جهان جاودانه خواهد ماند و در این تكامل و جاودانگی دست به آفرینش خواهد زد و همكار خداوند خواهد شد. پس می بینیم كه از هر سو كه برویم و از هر زاویهای به “دستگاه آفرینش” و “انسان و آیندهاش” بنگریم، سرانجام به “امشاسپندان” خواهیم رسید كه دستگاه فلسفی و جهانبینی دین زرتشتی است. اگر ما فلسفهی دین زرتشت را بپذیریم از درون زرتشتی شده ایم.
2- نشانهی بیرونی:
آن هنگام كه انسان در جهان درون خود، به اهورا مزدا و فلسفهی دین زرتشتی باورمند شد و خواست كه در این باورمندی با دیگران همراه شود، لازم می آید كه پیمان وفاداری به دین بهی و زرتشتیان را آگاهی دهد. “سدره پوشی” نشانهی بیرونی زرتشتی شدن است. با پوشیدن سدره و بستن كشتی آدمی هم با خود و هم با دیگران پیمان می بندد كه راه زرتشت را پیگیری كند. سدرهپوشی زایشی نو و “تولدی دیگر” است. زایشی مینوی (معنوی) در یك دینِ بهساز و آباد كننده. با پوشیدن سدره و بستن كشتی گامهی كوشای (جدی) زرتشتی شدن آغاز می گردد.
سدره:
سِدرِه پیراهنی است بییقه و بیآستین از پارچهی نازك سفید رنگ. یقه و آستین بلند هر دو نشانهی خودنمائی است و آستین بلند و گشاد در گذشته اسباب نازش (فخر و مباهات) دارندهی آن به شمار می آمد. سادگی و سفیدی این جامه نشان می دهد كه شخص نمی خواهد با دربركردن آن به جاه و مقامی برسد و آنرا وسیلهای برای رسیدن به بلندپروازیهای خود قرار دهد. سدره، جامهی نازش (تفاخر) نیست. جامهی سادهای است كه نشان سادگی و پاکی است و رنگ و ریا در آن راهی ندارد. با پوشیدن این جامهی ساده، سفید و پاك، انسان همانند و همرنگ آن میگردد. همرنگ دیگر زرتشتیان می شود. بهدین می شود.
کُشتی:
كشتی، بندی است كه از ۷۲ نخ پشمی بافته شده است. بافندگان آن باید زرتشتیان پارسا باشند. این ۷۲ نخ به شش رشته بخش شده است و هر رشتهای دارای ۱۲ نخ است. عدد ۷۲ اشارهای است به ۷۲ فصل یسنا كه مهمترین بخش اوستا است. ۱۲ اشاره دارد به ۱۲ ماه سال و ٦ اشارهای است به شش “گهنبار” كه جشنهای دینی زرتشتیان است.
كشتیبستن نشانهی پیمان بهدین با خود و اهورامزدا است. با پوشیدن سدره، بهدین جامهی خدمت دین را به بر می كند و با بستن كشتی كمر خدمت به میان می بندد تا جهانی آباد، آزاد و به دور از جنگ، ناداری و … بسازد. سدرهپوشی مراسم با شكوهی است كه به دست مؤبد انجام می پذیرد و دوستان و زرتشتیان با شركت خود در آن، شاهد زایش مینوی یك زرتشتی می گردند و با او این زایش را جشن می گیرند.
3- پیمانهای همبودگاهی:
زرتشتی، انسان آزادهای است كه خود با خرد بیدار خویشتن، راه زرتشت را بر می گزیند و با سدرهپوش شدن، كوشا بودن خود را در این راه بیان می دارد. او گام در راهی می گذارد كه خوشبختی و شادزیوی انسان و انسانیت هدف نهائی آن است. دین زرتشت، دین كوشش است. مگر نه اینكه جهان در سایهی كار و كوشش آباد خواهد شد و تنها در سایهی كار و كردار نیك است كه انسان خواهد توانست به سازندگی بپردازد؟
دین بهی، دین گوشهنشینی و زانوی غم بغل گرفتن نیست و ناامیدی و منفیبافی در آن راهی ندارد. آینده، یك رویداد ناگوار برگشتناپذیر نیست. آینده در دستهای ما قرار دارد. اگر بكوشیم و بسازیم آینده زیبا خواهد بود و اگر بدان نیاندیشیم و كاهلی پیشه كنیم، فرجامی بد در پیش روی ما خواهد بود. ساختن و آباد كردن و نوسازی جهان به هماندیشی، همدلی و همبستگی انسانهای نیكاندیش، خوشگفتار و نیككردار نیاز دارد. از این رو دین بهی، دین همبودگاهی است.
گفتیم كه سدرهپوشی، جامهی هماهنگی و همکاری با اهورامزدا را به تن كردن است و كشتی، میان بستن و بیان آمادگی برای کار و پذیرش خویشکاری می باشد. هر نو بهدینی یک تلاشگرِ نیکوکار است كه در این “سپاه كار نیك” می بایست جای خود را پیدا كند و همازور و هماهنگ با دیگر بهدینان به پیش رود. پس لازم می آید كه سازمان همبودگاهی زرتشتیان بر مبنای آموزشهای زرتشت سامان پذیرد.
گفتار و كردار هر زرتشتی در سرنوشت دیگر همكیشان نشانگذار خواهد بود. فرد، پیش از زرتشتی شدن پاسخگوی كردارهای خوب یا بد خود است و دیگران نیز كارهای خوب و پسندیده و یا رفتارهای زشت و ناپسند یك غیر زرتشتی را به پای جماعت زرتشتی نمی نویسند. اما هنگامی كه فرد پذیرفت كه زرتشتی شود، خود به خود بخشی از خانوادهی بزرگ زرتشتیان شده است و از آن پس كارهای نیك و پسندیده و یا رفتارهای زشت و ناپسند او دامنگیر دیگر زرتشتیان خواهد بود و آنها را سربلند و یا سرشكسته خواهد كرد. از این رو زرتشتی شدن نه تنها نیازمند “باور درونی” و “نشانهی بیرونی” است بلكه “بزرگداشت پیمانهای گروهی و پاسداری آنها” را نیز بایسته می سازد. ناگفته پیداست كه باهم بودن یك گروه از انسانها، خود به خود نیاز به یك سری بنیانها، هماهنگیها و قانونها دارد. بدون این بنیانها، پیوستگی افراد یك همبودگاه دستخوش هرج و مرج گشته و آنها را رو در روی یكدیگر می گذارد.
درست به همین سبب “پذیرش پیمانهای گروهی” یك نیاز والا به شمار می آید. در جامعهی سنتی زرتشتیان این نیاز بگونهی نانوشته وجود دارد و زمانی دراز است كه زرتشتیان توانسته اند كه با پاسداشت آن، خود را نگاه دارند زیرا همبودگاه زرتشتی، گروه كوچكی بوده است كه نه تنها بر بنیان آموزشهای زرتشت، هموندانش پاسخگو و پیماندار نسبت به جامعه بار آمده اند، بلكه به سبب خویشاوندی و پیوستگی تنگاتنگ خانوادگی كه نتیجهی ازدواجهای درون همبودگاهی بوده است، چنان بافت به هم تنیدهای یافته است كه سرنوشت فرد به گروه و گروه به فرد وابسته شده و گونهای هماهنگی روانی در گروه دیده می شود و شخصیت (كاراكتر) گروهی ویژهای در گروه ایجاد شده است.
اكنون ببینیم چه بنیانهائی باید از سوی نوزرتشتیان ژرفنگری شود:
الف ـ جدائی دین از سیاست
ب ـ پرهیز از باور ستیزی
پ ـ پذیرش خویشكاری (مسئولیت) همبودگاهی و كار گروهی
الف ـ جدائی دین از سیاست: دین زرتشتی، دین نارواگزینی و دوبینی (تبعیض) نیست. زن ومرد، دارا و ندار، سیاه و سفید و … می توانند زرتشتی شوند. نه رنگ پوست، نه جنسیت و نه مقام همبودگاهی افراد و یا گرایش سیاسی آنها هیچ كدام پایهای برای پذیرش به دین نیست. همانگونه كه كارگر، پزشك، مهندس، كشاورز و غیره می توانند زرتشتی شوند، سیاستمداران نیز می توانند زرتشتی شوند و زرتشتی بمانند. اما یك سازمان همبودگاهی كه بر بنیان دین استوار است نمی تواند جایگاهی برای تبلیغ یك ایدهی سیاسی ویژه شود و یا جایی برای گسترش اندیشههای سیاسی ویژهای شده و از همه بدتر جای یارگیری گروههای سیاسی و حزبهای گوناگون گردد.
همانگونه كه كشاورز نمی تواند با تراكتور به نیایشگاه وارد شده و زمین آنرا شخم بزند و بذر دلخواه خود را در آن بكارد، سیاستمداران و یا كوشندگان سیاسی هم نباید سازمان همبودگاهی زرتشتیان را با حزب و سازمان سیاسی یكی بگیرند و دفتر و ساختارهای هموندگیری خود را در آن پهن كنند.
بنیان سازمان و ساختارهای همبودگاهی زرتشتیان، آموزشهای زرتشت است و افراد تنها از روی باور به دین زرتشت باید در این نهاد همبودگاهی هموند شوند و نه بر پایهی وابستگیها و گرایشهای سیاسی. در یك نهاد دینی، با یك جهانبینی فراتر از رنگ پوست، جنسیت و …، دیگر چپ و راست و میانهرو مفهومی ندارد. همه زرتشتی هستند و چون زرتشتی اند در این سازمان همبودگاهی هموند شدهاند.
از این گذشته، دین و سیاست دو مقولهی از هم جدایند و نمی توان آن دو را با هم آمیخت. دین به دنبال “حقیقت” است و سیاست در پی “واقعیت” و سازش با آن. هر گاه بتوانیم دو دانهی سیب را از یازده متر پارچه كم كنیم و یا هفت لیتر شیر را به چهار كیلو آهن بیفزاییم، خواهیم توانست دین و سیاست را با هم بیامیزیم. دین و سیاست باید مانند دو ریل راه آهن به موازات یكدیگر پیش روند اما به هم نرسند، كه اگر چنین گردد واگنهای تمدن انسانی واژگون شده و سبب مرگ و ویرانی خواهند شد.
دین، پاسخگوی فراهمآوری آسایش مینوی بوده و باید بتواند آرامش روانی، اخلاق و امید را برای انسان به ارمغان بیاورد در جایی كه سیاست، خویشكاریاش فراهمكردن آسایش مادی انسان می باشد. هم سیاست و هم دین برای جامعهی انسانی لازم هستند. هیچ كدام هم بد نیستند. آنچه بد، ناپسند و آسیبرسان است آمیزش این دو با هم است.
ب ـ پرهیز از باور ستیزی: هر زرتشتی در بهترین چگونگی (حالت) خود، دادگو و كاردار (وكیل) دین زرتشتی است، نه دادستان دینهای دیگر. كار ما استوار كردن و گسترش دادن آموزشهای زرتشت است و نه رد كردن و خردهگیری از دینهای دیگر. البته می توان دین زرتشتی را با دینهای دیگر سنجید اما این، سنجش میان باورهاست كه خود كاری پژوهشی و آموزشی است و نه پیشزمینهی یورش به باورهای دیگر و كوبیدن این یا آن دین، كه نه سودمند است و نه لازم. این كار تنها می تواند سبب برپا شدن تنش میان بهدینان و دیگر باورها گردد، كه اگر باورستیزان در كار خود كوشاتر باشند جنگ دینی را در پی خواهد داشت، كه مانند هر جنگ دیگر بیهوده و زیانآور است.
پ ـ پذیرش خویشكاری (مسئولیت) همبودگاهی و كار گروهی: آرزوی هر بهدینی، بهبود زندگی خود و همكیشان و گسترش دین بهی است. سر و سامان دادن به كارهای همبودگاهی زرتشتیان از توانائی یك یا چند تن بیرون است. شایسته است كه هر نوبهدینی بر پایهی توانائیها و ویژهكاریها (تخصص) یا نیاز همبودگاه زرتشتی در گوشهای از سازمان همبودگاهی به كار بپردازد. شانه خالیكردن از زیر كار و پشت گوش انداختن خویشكاریهای همبودگاهی سبب از هم پاشیدن سامان و سررشتهی سازمان همبودگاهی خواهد شد.
این كار با هیچ سنجهی (معیار) اخلاقی و انسانی جور نمیآید. فراموش مكنیم كه پایبندی به پیمان از آموزشهای اخلاقی زرتشتیان است. انسان زرتشتی كسی است كه هم نسبت به خود، هم نسبت به گروه و هم نسبت به سپهر، خود را پاسخگو بداند و در راه بالندگی و رسائی خود و جهان كوشا گردد.
اكنون، پس از خواندن این نوشته، بر پرسشهای زیر اندیشه كنید و پاسخ آنها را در درون خود بیابید:
آیا به دین زرتشتی در درون خود باور آوردهاید؟ آیا می خواهید با سدره پوشیدن به آن رسمیت بدهید؟ آیا پیمانهای همبودگاهی، یعنی “جدائی دین از سیاست”، “پرهیز از باورستیزی” و “كار گروهی” را می پذیرید؟
اگر پاسخ به پرسشهای بالا مثبت است، به گروه ما خوش آمدید! اكنون هنگام آن رسیده است كه با هم بخوانیم:
به خشنودی اهورامزدا
من، به هستی خداوند یكتا و پیامداری اشو زرتشت اسپنتمان بیگمانم. من، دین بهی زرتشتی را برمی گزینم كه بهترین راه زندگی را به من نشان می دهد. اندیشه و گفتار و كردار نیك را می ستایم. دین زرتشتی را می ستایم، كه خواستار آزادگی و آشتی و ازخودگذشتگی و پارسائی و یگانگی است و دینی است كه از همهی دینهای كنونی و آینده بهتر و زیباتر است. اهورامزدا، خداوند جان و خرد را، سپاسگزارم و پیمان میبندم كه بر دین نیك و پاك زرتشتی استوار بمانم.
ایدون باد