به نام اورمزد بغ بزرگ، بزرگترین بغان و هم سه دیگر بغ، مهر، آناهیت و اپام نبات
برنامه دوشنبه روز اورمزد (یکم) امرداد ۸۵۷۷ زرتشتی، ۲۵۶۸ کورشی، ۲۳ ژوئیه ۲۰۱۸ ترسایی، ۱۳۹۷ محمدی
دادستان سخن: گفتگو نکردن با دیوانه ای چون ترامپ، دیوانگیست: در چرایی بایستگی گفتگوی سپاه ( و نه روحانی و ظریف)، با ترامپ، از روزن ایرانشهری
بر خلاف باور رایج، ما امروز نه در یک جهان چندقطبی یا چندین میخی (multipolar)، بلکه در یک جهان بیقطب ایا ابی-میخ (non-polar) به سر می بریم. همزمان، ما در یک جهان پسادمکراتیک ایستاده ایم، جهانی که در آن دمکراسی های کلاسیک غربی در حال دگردیسی به دستگاهها و سامانههای، نه دیکتاتوری، بلکه اقتدارگرا هستند. فرق هست میان دیکتاتوری و اقتدارگرایی. آمریکا، قافله سالار دمکراسی، هر چه بیشتر به روسیهی اقتدارگرا نزدیک و شبیه میشود. اتحادیهی اروپا، از پیرامون خراسانیش، یعنی از لهستان و چک و مجارستان و اینک نیز اتریش، و از نیمروزش، یعنی از ایتالیا، دارد از هم میپاشد و به سوی نواقتدارگراییِ پسادمکراتیک میل میکند. ما همچنین در یک جهان پساپیمانی ایا پساپَشنیگ (post-conventional) به سر میبریم که دیگر نظم و سامان برآمده از جنگ دوم جهانی را برنمیتابد و در جست و جوی نظم و سامانی دیگر است. در این جهان، پشن و پیمان، یا قرارداد، در مفهوم دمکراتیک و کلاسیک آن، هر روز بیمعنیتر میشود، آنچنان که گفتگوی معطوف به ارزشهای دمکراتیک. دمکراسی، گیوتین برآمده از انقلاب فرانسه، به جائی رسیده است که دیگر نمیتواند گوهر اهرمنی خویش را پنهان کند. و درست در همین جهان از جا به دررفتهیِ پسادمکراتیک و میل کننده به نواقتدارگرایی است که باید با دیوِ دیوها، با آمریکا، گفتگو کرد. این گفتگو اما، تنها می تواند گفتگویی میان اسپهبدان با دیوها باشد و نه خود حقوقدان پندارهای برجامیمنش.
از سوی دیگر، ترامپ، به دلیل ویژگی های شخصیتیش، تشنهی خودنمایی و ایستادن و عکس گرفتن در کنار مردان قدرتمند است. ما میدانیم که او زیر فشارهای گوناگون در داخل است که موقعیتش را متزلزل کردهاند: از فساد جنسی تا فساد مالی، و مسلما آتویی که پوتین از او در دست دارد. از چنین موجودی که نیمی از کشورش به شدت از او متنفر اند، اف بی آی علیه او پرونده دارد، موجودی که اتحادیهی اروپا، همپیمان تاریخی آمریکا را، دشمن خود تلقی می کند، آری، از چنین موجودی به مراتب میشود بیشتر امتیاز گرفت تا از جادوگر پیری چون هیلاری کلینتون. چنین مردی را میتوان به ایران آورد و از او عکس گرفت و او این رفتن به ایران را بزرگترین دستاورد زندگی خود خواهد دانست. پس او را به ایران باید دعوت کرد و او خواهد پذیرفت، شک نکنید.
استدلال تهران مبنی بر این که آمریکا زیر برجام زده است پس دیگر قابل اعتماد نیست، فرای این که استدلالی لوس و بچهگانه است، و هم نیز فرای این که ترامپ با پاره کردن برجام (که علی خامنهای چون همیشه زه زد و نه سوزاندش) ناخواسته بزرگترین خدمت را به ایرانزمین کرده است و دست ما را برای ساخت بمب اتم بازکرده است (البته به شرطی که فتوای خیانتآمیز و نتانیاهو شاد کن خامنهای مبنی بر حرام بودن بمب هستیای لغو شود)، نشان دهندهی این است که تهران ایستار پسادمکراتیک و پساپیمانی امروز جهان را درک نکرده است، جهانی که چنان که گفتیم، دیگر میخ یا قطب ندارد. منطق بازی در سراسر جهان به کل دگرگون شده است و تهران نمیتواند در این شرایط نوین کارگردانی کل صحنهی خاورمیانه را به روسیه و آمریکا هدیه دهد. ما صاحب خانه ی مشرقیم و این تهران است که باید به عنوان صاحب خانهی تاریخی با ترامپ مذاکره کند و برای خود امتیاز بگیرد، و نه پوتینِ هم از توبره و هم از آخور خور، که همپیمانِ همزمان نتانیاهو و ترامپ و اردوغان است و چند ماه دیگر نیز در کاخ سفید به دیدار ترامپ خواهد رفت.
اجازه ندهید علی خامنهای برای لاپوشانی ضعفها و شکستهای خود فضا را وارونه جلوه دهد: گفتگو با ترامپ هرگز به این معنی نیست که ما شرایط فانتزی پمپئو را می پذیریم، خیر. گفتگو با ترامپ یعنی گفتگو بر سر خروج نیروهای آمریکایی از عراق و افغانستان و سوریه و دست کشیدن از حمایت عربستان در کشتار یمنیها. این، ارکان گفتگوییست که هرگز مهندسان برجام، که ترامپ به حق ارزشی برای آنان قائل نیست، نمی توانند انجام دهند. هم از این رو، سیاست فضاحت بار علی خامنه ای، یعنی برجام، که اینک تا سطح برجام رقت بار اروپایی نیز سقوط کرده است، (اروپایی که در سیاست امروز جهان بند شلوار خویش را نیز نمی تواند سفت نگه دارد)، به کلی شکست خورده است و بر سپاه و ارتش است که مدیریت سیاست کلان کشور را از دست نه تنها علی خامنهای، بلکه به کل از دست روحانیت شیعه و گرینکارتیهای ماساچوستی به درآرند و چکمه پوشان، و به همراه ایشان، حقوق دانان آریایی و ایرانشهری منش را به میز مذاکره بفرستند.