دشمنی پایهای مسلمانان با ایرانشهر که آن را از پیامبر و پیشوایان چهارگانهی خود، ای محمد و خلفای راشدین به ارث بردهاند، بخشی از بافت تخمهشناختی و ژنتیک فرهنگی هر فرد مسلمان را پدید میآورد. در این میان مسلمانان ایرانیتبار به سان ستون پنجم محمدیت و ابررَوِشِ حجاز، جایگاه ویژهای دارند: آنها به میانجی شناختشان از زبان پارسی بهتر از هر مسلمان دیگری میتوانند به نابودی فرهنگ و دئنای ایرانشهری برآیند، خود از همین روست که از غزالی تا شاملو، از مجلسی تا شریعتی، مسلمانهای پارسیزبان، که چیزی جز پتتگران شهریگانی ایا توابان تمدنی نیستند، سختترین نهگویان و نکیرایان دین زرتشت و پادشاهی ایرانشهری بودهاند. دشمنیای که این ایرانینمایان با دین و فرهنگ و هنر و شهرگانی (سیاست) ایرانزمین دارند در بسیاری گاه خود عربها و ترکها و دیگر دشمنان نهدارند.
فرای آن چه که پیشتر بود و ایرانستیزانی چون احسان یارشاطر و جلیل دوستخواه و فریدون جنیدی و هاشم رضی و پرویز رجبی سرگرم ترکتازی بودند و شماری هنوز نیز هستند، از فتنهی ۵۷ تا امروز لشگری بزرگ و نوین از ابراهیمیان پارسیزبان پا به میدان “پژوهش” نهاد، پژوهشگرنمایانی از منوچهر جمالی و ناصر پورپیرار و رضا مرادی غیاث آبادی، تا تورج دریائی و خداداد رضاخانی و پروانه پورشریعتی و علی موسوی و همگنها.
کسان همه در یک چیز همبازند: ستمگرانه و زوربنیاد و ناکارا نشان دادن آئین شهریاری از یک سو، و از سوی دیگر، بدگوئی از دین زرتشت به ویژه بدگوئی از ساسانیان، و گناهکار دانستن موبدان در همه چیز، از آن دست شکست ساسانیان از تازشنگران مسلمان. با این رویکرد دوگانه کسان هم پایههای دین و هم پایههای شهرگانی ایرانشهری را زده، و شایدبودِ هر گونه بازیابی ایرانشهر و بازگشت به آسهی تیسپون را ناشدنی میکنند. برایند روشن است: پیروزی اسلام و جمهوریت.
لیک آیا به راستی موبدان همه کاره بودند و گناه شکست تیسپون بر گردن ایشان بود؟
فرای آن که در هر نبردی شکست را سپاهیان و لشگریان میخورند و نه هیربدان و دبیران-، این انگ از بنیاد نادرست و دروج است. چراکه در سدهی پایانی ساسانی با کشتاری که هرمز گجستگ، پسر ترسادوست و مزدکپیشهی انوشیروان از موبدان و دبیران زرتشتی میکند، تا مرگ یزدگرد، ما نه تنها هیچ نشان مهندی از موبدان و دبیران زرتشتی در سیاست و دیوانسالاری ایرانشهر نهمیبینیم، بلکه هر چه هست کشیشهای ترسا هستند و خاخامهای جهود!
کسان در حالی از زورگوئی موبدان و شکنجه شدن مسیحیان میگویند که دو همسر خسروپرویز، مریم و شیرین، هر دو ترسا هستند و سراسر ایرانشهر را میدان نبرد درون-مسیحی خود کردهاند. گنجآمار خسرو پرویز، یزدین، که دستور میدهد چلیپای عیسی به تیسپون آورده شود و شمار بزرگی از جهودان را در اورشلیم میکشد، یک ترساست. شیرویهی گجستگ، که به یاری کشیشهای درباری همهی برادران زرتشتی خود و سپس پدر خود را میکشد و بر تخت شاهی مینشیند، یک ترساست. تازشنهایی که از قفقاز به درون ایران میشود از سوی ارمنیهای مسیحی شده و تیرههای ترکان خزریست که در هر نبردی در کنار هراکلیوس بودند و یک سده پس از اسلام نیز جهود میشوند.
همی پس از مرگ شیرویهی گجستگ، فرستادههای پوراندخت به دربار هراکلیوس همه کشیشهای ترسا هستند. خود پوراندخت ترساست و نه زرتشتی. همی نیکیتا، پسر اسپهبد شهربراز، که در جنگ یرموک کنار دشمن ایرانشهر، هراکلیوس، به پذیرهی مسلمانان میرود و برای رومیان میجنگند و همه با هم، آن هم پیش از قادسیه، از مسلمانان شکست میخورند، یک ایرانی ترسا شده است. خواهر او، نیکه، ترسا شده و با تئودوسیوس، پسر هرالکیوس عروسی میکند. گفتنی آن که پس از شکست یرموک و واگذاری مصر و شام به مسلمانان، نیکیتا به دستور هراکلیوس با عمر پیوند گرفته و به او پیشنهاد میکند که پروانه دهد در نبرد قادسیه با لشگریان خود به عربها یاری کند.
چنان که میبینیم، شکست ساسانیان از مسلمانان، از یک سو، نخست پس از شکست روم از مسلمانان است و نه پیش از آن، و از سوی دیگر، نه تنها به بهان همهکاره بودن موبدان نیست، که هرگز ایشان همه کاره نهبودند و این همهکاره بودن موبدان همی در زمان اردشیر بزرگ نیز یک دورج بیپایه و شرمآور بیش نیست، که به وارونه، سستی و ناتوانی درونی ایرانشهری درست به بهان کنار گذاشته شدن موبدان و دبیران زرتشتی، و همهکاره شدن ترسایان بیزار از ایرانشهر است.
با ترسا شدن، درست چون با مسلمان شدن یا کمونیست شدن یا بهائی شدن، ایرانیان پیوند قلبی خود با سرزمین خود را از دست میدادند. پس روشن بود که بسیار ساده با دشمن همکاری کنند و کمر به نابودی ایران بهبندند. هراکلیوس و سپس مسلمانان، با یاری همین ایرانیان ترسا شده و از برای کنار رفتن موبدان و دبیران زرتشتی میهنپرست بود که توانستند بر ایرانشهر چیره شوند.
اگرچه باید یادآوری کنیم که این همه تنها یکی از بهانهای مهند این چیرگی است و ما باید:
۱. شمار بیشتر سپاهیان عرب
۲. همکاری ترکان و ارمنیان و رومیان با ایشان
۳. واگذاری مصر و سراسر سوریه به مسلمانان پس از شکست یرموک که گنجینهی پایانناپذیر پول و آذوقه و مرد جنگی را در دسترس محمدیان نهاد
۴. و همچنین طاعون بزرگی که دامن ایرانشهر را گرفت و شمار بزرگی از ایرانیان را کشت نیز در شمار بهانها و چرابودهای مهند فروپاشی تیسپون به شمار آوریم.
در پیوند نمونهای میآوریم از یاوهگوئیهای یکی از همین پژوهشگرنمایان که به تازگی پا به میدان ترکتازی نهاده و میکوشد با بدگوئی از ایرانیان و بازگوئی دروجهای همیشگی و نخنمای همکیشاناش جائی برای خود در میان ایرانستیزان پارسی زبان بازکند.
به تیسپون باز میگردیم
و به آتش، به آتش بزرگ، به بزرگترین آتشها
با ایران در ایران برای ایران
کاندید زرتشتی پادشاهی
کیخسرو آرش گرگین
روز زامیاد ۲۸ فروردین ۸۵۸۲ زرتشتی برابر با ۱۷ آوریل ۲۰۲۳ ترسایی