بازيابی ايرانشهری

پيدایی نامه / مانيفست بازیابی ایرانشهری

باورها و آرمان ها

پیش درآمد

فرارفتن و درگذشتن از ثنویت دمکراسی-دیکتاتوری، یعنی آن چه که مافیای روشنفکری به عنوان هژمون، و به عنوان نظام اندیشگی حاکم بر جهان، به مثابه‌ی یگانه دوگانه‌ی ممکن از زیست سیاسی عرضه می کند، به باور ما، نخستین گام است به سوی جدی اندیشیدن. در درون ثنویت یاد شده، یعنی دوگانه‌ی دمکراسی-دیکتاتوری، دیگر نه می توان اندیشید. همه ی راه‌ها به سوی راستی و نیکی و زیبائی، و بدین میانجی، به سوی آزادی و داد، چه در دمکراسی‌ها و چه در دیکتاتوری‌ها، و طبعاً چه در نظام‌های سیاسی آمیخته به هر دو، بسته اند. از درون این ماتریکس بیرون آمدن، پیش شرط بازیابی آزادی و شرافت است.

آن چه را که امروز انکارناپذیر می شماریم، این است: همه‌ی نظام‌های حاکم بر کشورها و مردمان، با هر نامی که بر خود نهاده‌اند، در تأمین آن چه که «نیکی پَهلوم» (خیر متعالی/ Transcendental Good)، یعنی نیکی مشترک بشر و طبیعت می نامیم، شکست خورده‌اند. انسان معاصر، یعنی «مردِ ویسخدایِ نوروا» ( انسان دمکرات مدرن/ homo modernus democraticus)، به ویروسی برای خود و طبیعت بدل شده است، و این یعنی، هم ویسخدائی (دمکراسی)، به عنوان پیروزترین دستاورد نظری و عملی بشر از آتن تا واشنگتن، و هم نوروائی (مدرنیته)، به عنوان بسترِ نوینِ زاینده‌یِ دمکراسی، از عصر رنسانس تا روشنگری، و از آن جا تا به امروز، هر دو، به ویروسی برای انسان و طبیعت فرادیسیده اند.

جامعه‌ی آرمانی مافیای روشنفکریِ برامده از رنسانس و روشنگری، که کسان خود آن را جامعه‌ی باز می نامند و پایان تاریخ و امری بی بدیل‌اش می انگارند، همه‌ی درهای دوزخ را به سوی بشریت و طبیعت باز کرده است و چیزی دیگر نیست، جز مگر پایان شرارت آمیز تاریخ؛ و چیون است که امروز، ایستاده بر چکاد دمکراسی و مدرنیته، ناپنداشتنی‌ترین کابوس‌ها به ملموس‌ترین واقعیات فراپیکریده‌اند.

در بیانی موجز، ویسخدائی و نوروائی به دو ستون ایستاده اند:

  1. مادیانِ تنوَری (اصل اصالت فردیت/ The Principle of Individulism)
  2. مادیانِ خویشیِ اَ-کرانه (اصل مالکیت بی مرز/ The Principle of unlimited Property)

بی این دو، خیمه‌ی دمکراسی فرو می پاشد و آسمان مدرنیته، در هم می شکند.

با بدل شدن دمکراسی و مدرنیته به ویروس انسان و طبیعت، آن دو اصل یاد شده نیز دیگر معتبر نیستند و ما باید به فکر بدیل‌های دیگری باشیم. پیدایی نامه‌ی زیر، کوششی است ناتمام و آغازین، در جهت معرفی یک دستگاهِ جایگزینِ به-شاید-بود (سیستم بدیل ممکن). دستگاهی که ما آن را، با تکیه به حکمت مغان، نیکخدائی (آگاتوکراسی: فرمانروائی امر نیک) می نامیم. کار زیر، بر مبانی نیازها و ویژگی‌های جامعه‌ی ایران و دیگر جوامع هندوژرمنیِ شرقی طراحی شده است، لیک هسته‌ی مرکزی آن خصوصیت عام داشته و جهانشمول است.

**********

یکی از اصول بنیادین حکمت مغان، آزادی گزینش است، لیک، جامه‌ی کنش بر این آزادی بنیادین پوشاندن نیازمندِ به جا آوردنِ اصلی دیگر است: شناسنامه داشتن و شناس‌پذیر بودن؛ زیرا تا هنگامی که نیروهای اجتماعی به شناسائی روشن و آشکار از خود برنیایند، هر گزینش از سوی هر کس و یا هر نهاد، از آن نیروها، گزینشی است که نه به آگاهی ایستاده است و نه آراسته به آزادی است، بلکه تیری‌ست در تاریکی، و تاریکی، هرگز آزادی نه می زاید. از این رو، بازیابی ایرانشهری خویشکاری خود می داند تا خود را، در باورها و آرمان های خویش:

  1. به ایرانشهر (ایران+کشورهای ایرانشهری)
  2. به جهان (انیران) به شناساند. آن‌چه که بدین پیدائی-نامه بر زبان می آید، گزیده‌ای از باورها و آرمان‌های ماست.

سه رونِ (بُعد) زمان

 بینش ما به سه سویه از زمان دوخته است: 1. گذشته 2. امروز 3. آینده

  1. گذشته: حکمت مغان و بینش آموزگاران نخستین، که به سنت ایرانشهری «پوریودکیشان» (Pōryōdkēšān) خوانده می شوند، باورهای بنیادین ما را فراهم می آورند، و نیز، آن چه که همه‌ي نیکان جهان گفته‌اند و نوشته‌اند: چرا که نیکی و راستی و زیبائی، به هر زبان و به هر فرهنگی که اندیشیده و گفته و ورزیده شده باشد، باز نیز نیک است و راست و زیبا.
  2. امروز: ما جهان امروز را، چه به ایرانشهر و چه به آن چه که در هفت کشور می گذرد، برازنده‌ی خود نه می دانیم؛ و از آن رو که: الف) آن نیکی‌ای را که برای خود می خواهیم، برای دیگران نیز می خواهیم و ب) آن‌چه را که شایسته‌ی خود نه می دانیم، شایسته‌ی دگر مردمان نیز نه می دانیم، دگرگونی بنیادین در سامان و نهاد ایران و جهان را، امری گزیرناپذیر می شمریم. پس امروزِ ایرانشهر و جهان باید دگرگون شود.
  3. آینده: بدین باوریم که آینده‌ی ایران-و-انیران (هفت کشور) یا آینده‌ای استوار بر راستی و نیکی و زیبائی خواهد بود، و یا اصولا آینده‌ای در کار نه خواهد بود و بشر، اگر بر همین آئین رود که امروز می رود، نه از خود نشانی بر جا خواهد نهاد و نه از طبیعت. آینده‌ای را که می جوئیم، آینده‌ای‌ست ایستاده بر سه عنصر راستی و نیکی و زیبائی، آینده ای، که در اش انسان و طبیعت که مجموع آن دو را در ادب مغانی، ذیل مفهوم «دام» (dām)، یا «دهشن نیک» (hu-dahišn) می شناسیم، در هماهنگی و عشق و آزرم نسبت به یکدیگر به سر برند. به سنت مغان آمده است که قانون اهورامزدا عشق به مردم و هستی است، پس بدین عشق دوگانه و اهورائی است که به مثابه‌ی باور و آرمان، ایمانی استوار داریم و برای گسترش و به پیدائی رسیدن‌اش، می کوشیم.

کلیات سیاست، اقتصاد و فرهنگ

ما معنویت و روح را زیرساخت، و ماده و امر گیتی را، استوار بر امر مینوی می دانیم، از این رو: فرهنگ و ایمان را پایه‌ی مهندسی اجتماعی به جا می آوریم، چه در امر سیاست و چه در امر اقتصاد. اقتصاد و سیاستی که بر بینش و باور نیک نه ایستاده باشد، نه آزادی می زاید، نه آشتی و رامش می آورد، و نه به آسانی و خواری (رفاه) و نیکی همگانی می انجامد. پس نخست، مینو و روان انسان و جامعه است که باید به سوی راستی و نیکی و زیبائی هدایت شود. هنگامی که قلب‌ها و دل‌ها به نیکی در نیکی برای نیکی نه تپند، تن‌ها و پیکرها نیز، چه در هیأت فردی و چه در نمود جمعی و همگانی خویش، درست و خوش نه باشند.

از این رو: جهت گیری کلان ما، دگرگونی گفتار و کردار همگانی به سوی ایمانِ معطوف به نیکی و راستی و زیبائی است: برای خود، و برای دیگری، آن دیگری هر کس که می خواهد باشد.

دین نیک و شهریاری نیک

(Vehdēn and Nēk-xvadāyīh/ The good Religion and agathocracy)

نیکی، دین ماست، و شهریاری استوار بر نیکی، آن آئین سیاسی ویژه‌ای ست که ما آن را بهترین روش در مدیریت و هدایت اجتماعی می شناسیم. در سنت، شهریاری نیک، نیکخدائی (آگاتوکراسی) نیز خوانده می شود: فرمانروائی امر نیک به دست فرمانروای نیک

انسان و ایزد

(Mard and Yazad)

انسان را نه برایندی از پیشامدی طبیعی و حاصل کنش و واکنش‌های کورِ ماده، که میوه‌ی اراده‌ای متعالی و خواستی ایزدی می دانیم و گوهر امر ایزدی را، «نیکیِ نابِ بی مرز» می شناسیم. در امر ایزدی، هیچ بدی راه نه دارد؛ هر آن چه بد است، ایزدی نیست و هر آن چه ایزدی ست، بد نیست. غایت زندگی انسانی را، ایزدی شدن تا جای پنداشتنی می دانیم.

دو گونه نیکی

نیکی را به دو گونه می شناسیم:

  1. نیکی انسانی <— نیکی نوع انسان
  2. نیکی طبیعی <— نیکی طبیعت: جانوران و گیاهان و رسته‌های چهارگانه: آب، باد، خاک، آتش

نیکی انسانی را به دو پاره بخش می کنیم:

  1. نیکی فردی
  2. نیکی همگانی

در سنت ایرانشهری، اهورامزدا انسان را از میان همه‌ی هستومندان، بیش از همه خردمند، و به میانجی همین خرد، بیش از همه همانند به خود آفریده است، چرا که اورمزد، خداوند جان است و خداوند خرد:

  1. اهوره: پادشاه هستی، سرور جان و زندگی —> خداوند جان
  2. مزدا: خرد و دانائی و فرزانگی —> خداوند خرد

هم از این رو، سررشته‌ی فرمانروائی بر دیگر پاره‌های هستی را به دست آن بخش از هستی نهاده است که از همه‌ي دیگر پاره‌ها خردمندتر و به ایزد، همانندتر است: انسان.

پس اگر اورمزد پادشاه همه‌ی آفرینش و هستی نیک است، انسان نیز، پادشاه جهانی است که اورمزد داده است و بر این پایه، اصل فرمانروائی و جهانداری انسان بر طبیعت، ذیلی است از اصل فرمانروائی و جهانداری اهورمزدا بر کل هستی:

  1. اهورامزدا: پادشاه و سالار همه ی هستی
  2. انسان (نماینده ی اهورامزدا): پادشاه و سالار همه ی طبیعت

جهانداری و جهانبانی

(Gēhāndārīh and Gēhānpānagīh)

آریائیان بر این باور اند که گوهرِ فرمانروائی و جهانداری، جهانبانی است. —> پاسبانی و پاسداری کردن از جهان، بخشی جدائی ناپذیر از گوهر فرمانروائی ایرانشهری است: فرمانروائی، به سان نگهداری نمودن و تیمار کردنِ هستی. بر این پایه، سروری و خداوندگاری انسان بر هستی، نه بر بهره‌کشی از هستی و طبیعت، که استوار بر از خودگذشتگی، فروتنی، مهر، میانه‌روی، و در نهایت، نگهداری پدرانه از هستی است: آنگونه که اهورامزدا، نسبت به انسان و طبیعت پدر است، انسان نیز، به سان والاپایه ترین فرزند اورمزد در جهان، نسبت به دیگر پاره‌های هستی پایه‌ی پدری دارد؛ و مغان، بزرگترین خویشکاری پدر را، پاسداری و تیمار از جان و روان فرزند و خانواده می دانند. بر این پایه، برتری انسان بر طبیعت، نه برتری‌ای گوهری، – چرا که در گوهر، همه‌ی پاره‌های هستی هم‌-ارج و هم‌پایه هستند-، بلکه برتری‌ای پدرانه و استوار بر به جا آوردنِ امرِ خویشاوندی و همگوهری و همخونی و همسرنوشتی است.

 کشورداری نیک و ساختار سیاسی جامعه و جهان

سه گانه‌یِ نیکِ راستِ زیبا، گوهره‌ی حکمت مغان است و ساختار سیاسی جامعه تنها زمانی می تواند ساختاری نیک باشد، که این اصل را به جای آورد: فراهم‌آوری و تأمینِ نیکیِ همگانیِ دام—> نیکی دام: نیکی انسان+نیکی طبیعت. هیچ یک از نهادهای دینی، فرهنگی، هنری، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، و نظامی، تا زمانی که خویشکاری خویش را تأمین نیکی همگانی دام نه دانند و بدان، در منش و گویش و کنش خویش، نه کوشند، از روزن ما دارای حقانیت و مشروعیت نیستند. ملاک و تراز سنجش و داوری ما، تأمین نیکی همگانی دام است به سانِ اصلِ همه‌ی اصل‌ها.

این اصل، که آن را پایه و بنیاد فلسفه‌ی شهریاری نیک (آگاتوکراسی) می دانیم، هم پهنه‌ی سیاست داخلی، و هم پهنه‌ی سیاست خارجی را دربر می گیرد و نیک‌ترین کشور آن کشور است که در تأمین نیکی همگانی دام، چه در بُعد درونی، چه در بُعد برونی، بهترین کارنامه را دارا باشد.

 حق انسان (مرد) و حق طبیعت (چهر)

(Dād ī mard and Dād ī cihr)

همانگونه که مردمان را بر خود حقی است، طبیعت را نیز بر خود، حقی است و غایتِ حق انسانی، حق طبیعی است. آن جا که حق انسان پایمال می گردد، بر طبیعت است که زخم می نشیند، و آن جا که حق طبیعت به فراموشی سپرده می شود، تیره و دودمان انسان است که بر باد می رود.

بر این پایه، حد و مرز مفهومی حق را چنین می دانیم: هماهنگی گوهری و ساختاری میان نیکیِ انسانی و نیکی طبیعی.

عدالت اجتماعی و عدالت طبیعی

به همان گونه که تأمین نیکیِ انسان برایندی است از تأمین نیکی طبیعت، عدالت اجتماعی انسانی نیز نه می تواند برایندی از تأمین عدالت طبیعی نه باشد. از این رو، حقوق انسان، بخشی از حقوقی بزرگتر و گسترده تر، یعنی حقوق طبیعت است.

مفهوم آزادی

مفهوم آزادی در سنت ایرانشهری، مفهومی پایه‌ای است و ما انسان را، در ذات خود، هستومندی آزادکام و گشاده رای، و غایتِ آزادی و آزادکامی را، نیکی می دانیم. غایت آزادی، در کنشِ آزاد متحقق می شود و آزادترین انسان آن انسان است که از بدی در دورترین بازه و به نیکی، نزدیک‌ترین باشد.

از آن رو که غایتِ نیکیِ انسانی، فراهم آوری و تأمینِ نیکیِ مشترکِ انسان+طبیعت است، غایتِ آزادی انسانی را نیز، تحقق و تأمینِ آزادیِ انسان+طبیعت می شمریم. بر این پایه، اصل «آزادی همگانی دام» را داریم:

انسان + طبیعت= دام: —> آزادی همگانی دام = آزادی طبیعت+ آزادی انسان؛ —> آن جا که طبیعت در رنجه است و بربسته به بند، بر انسان است که درشتی و بدی می رود. پس، آزادی انسان جز از گذرِ آزادی طبیعی فراچنگ نه می آید و «انسان آزاد»، تنها در «طبیعت آزاد» است که می تواند به زید و به پاید.

مفهوم امنیت نیک

امنیت یعنی بی بیمی، چه، در جایی که بیم باشد، آسانی و شادی و رامش نیست. و ما بی بیمی و امنیت نیک را بر سه آئین می دانیم:

  1. بی بیمی فرمانروا از مردم
  2. بی بیمی مردم از فرمانروا
  3. بی بیمی مردم از مردم

بی بیمی مردم نیز بر دو آئین است:

  1. بی بیمی فردی
  2. بی بیمی همگانی

غایت امنیت نیک و بی بیمی فرمانروا، تأمین و تحققِ نیکی-و-آزادیِ همگانی دام است و غایت امنیت نیک مردم، چه در کالبد فردی و چه در کالبد همگانی، آزادکامی معطوف به نیک کامی است.

پایه ی امنیت نیک، همدلی نیک است، و همدلی نیک بر سه آئین است:

  1. همدلی مردم با فرمانروا
  2. همدلی فرمانروا با مردم
  3. همدلی مردم با مردم

همدینی، الزاما همدلی نه می آورد، لیک، کامل ترین نوع همدلی، همدلی میان همدینان است و کامل ترین امنیت نیک، امنیتِ استوار بر همدلیِ همدینانه. بر این پایه، ما غایت امنیت نیک را به دو گونه می شناسیم:

گونه ی بسنده: 1) همدلی مردم با فرمانروا 2) همدلی فرمانروا با مردم 3) همدلی مردم با مردم

گونه ی پسندیده: 1) همدلی مردم با فرمانروای همدین 2) همدلی مردم با مردم همدین

در وجه هستی شناختی، همدلی را به دو آئین می شناسیم: 1) همدلی کامل 2) همدلی عالی

همدلی کامل همدلی میان انسان و انسان است و همدلی عالی، همدلی میان کل انسان و کل طبیعت.

اقتصاد ایرانشهری

اقتصاد تنها زمانی به رشد هماهنگ میانِ روان و پیکر جامعه می انجامد، که استوار بر اصل نیکی همگانی دام باشد. از این رو، اقتصاد در نیکخدائی (آگاتوکراسی)، یعنی اقتصاد نیک، که خود، رفاه و آسانی همگانی دام است. همزمان، پایه‌ی اقتصاد نیک، امنیت نیک است و پایه‌ی امنیت نیک، همدلی، و عالی‌ترین همدلی، همدلی میان کل انسان است و کل طبیعت. ما همدلی عالی را، یعنی همدلی میان کل انسان با کل طبیعت، پیش شرط اقتصاد نیک می دانیم. هر نوع رفاه و آسانی، که برایندی از همدلی عالی نه باشد، حامل بدی است.

اقتصاد نیک و گیاه خواری

به گو چه می خوری تا به گویم کیستی. به حکمت مغان، دو اصل اخلاقی مهین داریم: 1. اصل زرّین 2. اصل سیمین.

اصل زرّین چنین است: آن نیک را که برای خود می خواهی، برای دیگری نیز به خواه.
اصل سیمین چنین است: آن بد را که برای خود نه می خواهی، برای دیگری نیز مه خواه.
غایت نیک خواهی، عشق نیک است —> اصل زرّین.

نخستین پایه ی عشق نیک، نه کشتن است —> اصل سیمین.

با در نگر گرفتن دو وجه عشق نیک، که هم در بردارنده ی اصل زرّین است و هم اصل سیمین، و با در نگر گرفتن اصل همدلی عالی (—> همدلی کل انسان با کل طبیعت)، که پیش شرط اقتصاد نیک می باشد، عشقِ نیکِ انسان به طبیعت را بنیاد اقتصاد نیک می دانیم.

پیش شرط عشق نیک را نه کشتن شناختیم، بر این پایه، نه کشتن دام، شرط لازم اقتصاد نیک است و گیاه خواری، نزدیک ترین شیوه‌ی ممکن انسانی در امر نه کشتن. به دیگر سخن، گیاه خواری، وجه عملیِ اصلِ همدلی عالی و از این گذر، پایه‌ی اقتصاد نیک است.

بر این اساس، سه مفهوم کلانِ اقتصادِ نیک، یعنی «تولید نیک»، «رشد نیک»، و «توسعه‌ی نیک» را، پایه‌های سه‌گانه‌ی اقتصاد نیک می دانیم. تولید، رشد، و توسعه‌ای که معطوف به نیکیِ استوار بر اصلِ همدلیِ عالی نه باشد، تولید بد، رشد بد، و توسعه‌ی بد نامیده می شود.

مفهوم پیمان و پارلمان های سه گانه

(رایگاه rāygāh: پارلمان)

در فلسفه‌ی مغان، مفهوم پیمان، مفهومی بنیادین است و مغان، پیمان را، که میانه روی نیز خوانده می شود، و نیز، عدل و عدالت، چنین تعریف می کنند: میانه روی و پرهیز از افراط و تفریط.

بر پایه‌ی مفهوم پیمان، آرایش و مهندسی نیک اجتماعی را آرایشی استوار بر پیمان می دانیم، در سه بُعد زمانی این مفهوم: تعادل و تراز پدید آوردن میانِ دیروز و امروز و فردا. امروزیان، میراث داران دیروزیان‌اند و بنیادگذاران فردائیان. همان گونه که امروز، دانه‌ی کشته‌ی دیروز را می درود و می خورد، باید دانه‌‌ای به کارد، تا آیندگان به دروند و به خورند. پس: دیروزیان را بر ما حقی است و ما را بر فردائیان. و حق، در کنار آزادی، پاسخگوئی و خویشکاری می آورد. از سوی دیگر، بنا بر اصل تامین نیکی همگانی دام (hamāg-nēkīh ī dām)، همان حقی را که انسان بر خویش دارد، طبیعت نیز بر خویش دارد و بدین پایه: انسان را بر طبیعت حقی است، چنان که طبیعت را بر انسان. پارلمان‌های سه گانه جایگاه ساماندهی حقوقی به این ابعاد سه گانه از حق به شمار می روند و هر یک خویشکاری خویش را دارند:

  1. پارلمان نخست: پارلمان امروزیان
  2. پارلمان دوم: پارلمان آیندگان
  3. پارلمان سوم: پارلمان طبیعت

خویشکاری هر یک از پارلمان های سه گانه، تأمین نیکی همان بُعدی از هستی است که بدان نامیده شده اند:

  • خویشکاری پارلمان نخست: تأمین نیکی همگانی دام از روزن امروزیان
  • خویشکاری پارلمان دوم: تأمین نیکی همگانی دام از روزن آیندگان
  • خویشکاری پارلمان سوم: تأمین نیکی همگانی دام از روزن طبیعت

تنها قوانینی وجه اجرائی دارند که از سوی هیچ یک از پارلمان ها سپوخت (وتو) نه شده باشند، به دیگر سخن، هر یک از سه پارلمان نسبت به دو پارلمان دیگر، دارای حق سپوخت یا وتو هستند.

شاه و درگاه

  1. ویمندِ (تعریف) شهریاری نیک، که در سنت مغان، «نیکخدائی» نیز خوانده می شود، این است: فرمانروائی استوار بر نیکی توسط فرمانروای نیک. ما شاه را میانه‌ی انسان، ایزد و طبیعت می دانیم و جامعه‌ی نیک (Good Society) را آن جامعه‌ای می دانیم که شاه نیک (Good Ruler) بر آن، بر پایه‌ی دادِ نیک (Good Law)، فرمان راند.

درگاه، بازوی اجرائی شاه است برای به انجام رساندن نیکی و این بازو زمانی پا به میدان می نهد، که سه پارلمان:

  1. از رسیدن به «همرائیِ نیک» ناتوان باشند.
  2. قوانینی را به ثبت رسانند که استوار بر اصل نیکی همگانی دام نه باشند.

بر این پایه، شاه، که به حکم قانون: 1) فرمانده‌ی کلیه‌ی نیروهای سپاهی و امنیتی و 2) هم بُردارِ (حامل) جنگ است و هم بُردارِ رامش (صلح)، نسبت به همه‌ی قوانین، حق وتو دارد و می تواند از اجرای قانون، حتا اگر از سوی سه پارلمان به ثبت رسیده باشد، پیشگیری کند. در چنین ایستاری، شاه، از راه درگاه، قانون را باری دیگر برای بازبینی به پارلمان‌ها بازپس می فرستد. در صورتی که قانون یاد شده، پس از بازبینی، باز نیز از سوی درگاه و شاه پسند نه شود، شاه می تواند آن قانون را، به همراه طرح پیشنهادی خود از آن قانون یاد شده، به میانجی درگاه، به همه‌پرسی گذارد. نتیجه‌ی همه‌پرسی، هر چه باشد، قانون است.

شهریاری نیک و شهریار

شهریاری نیک (نیکخدائی/آگاتوکراسی)، برچیدنی نیست، آن چه برداشتنی است، شاه است.

امر پادشاهی، از شاه (مرد/زن) به فرزند (پسر/دختر) و یا هر فرد برگزیده شده از سوی شاه می رسد. اگر شاه فرزندی نه داشته باشد، آزاد است که فرزندی از میان خاندان را برگزیند، و یا، هر فردِ دیگری را، به گزینش خویش. نخست پس از مرگ شاه است که نام فرزند/فرد برگزیده برای شاهی آشکار می شود. شاه نوین سه سال از هر گونه برکناری مصون است.

هر یک از پارلمان‌ها می توانند، پس از گذشت سه سال از تاج‌گذاری هر شاه، با سه چهارم مجموع رای خود، خواستار برکناری شاه شوند. در صورت همرائی هر سه پارلمان، -سه چهارم رای همه ی پارلمان ها-، برکناری شاه به همه پرسی نهاده می شود. نتیجه‌ی همه‌پرسی، قانون است.

با برکنار شدن شاه، درگاه، شاهی نو پیشنهاد می کند و اگر سه پارلمان با مجموع رای پنجاه و یک درسد، پیشنهاد درگاه را پذیرفتند، فرد پیشنهادی، شاه است. اگر شاه از سوی پارلمان‌ها پذیرفته نه شود، درگاه می تواند:

  1. شاه پیشنهادی خود را به همه‌پرسی گذارد.
  2. شاهی دیگر پیشنهاد کند. در صورت به همه‌پرسی گذاردن شاه، نتیجه‌ی همه‌پرسی قانون است. در صورت رای نیاوردن شاه در همه پرسی، درگاه، شاهی دیگر را پیشنهاد می کند. این فرایند سه بار انجام می شود. بار چهارم، درگاه، خود شاه را برمی گزیند و پادشاهی آن شاه، قانونی است.

چینش درگاه

درگاه از دوازده تن فراهم آمده است:

  1. سالار دبیران (ایران دبیربد Ērān-Dibīrbed: پیشه ی سوم)
  2. سالار خردمندان (ایران خِرَدبد Ērān-Xradbed : فرزانگان فرزانه/حکیم الحکماء)
  3. سالار اقتصاددانان (ایران کَدآماربد Ērān-Kadāmārbed : پیشه ی سوم)
  4. سالار کشاورزان (ایران واستریوشانبدĒrān-Vāstaryōšānbed : پیشه ی سوم)
  5. سالار ارتشیان (ایران اسپهبدĒrān-Spahbed : پیشه ی دوم)
  6. سالار موبدان (موبدان موبد/ایران مغانبدĒrān-Mōvānbed/Mōvbedān-Mōvbed : پیشه ی نخست)
  7. سالار هوتُخشان (ایران هوتخشبدĒrān-Hutuxšbed : پیشه ی چهارم)
  8. سالار زنان (ایران ناریگانبد Ērān-Nārīgānbed)
  9. سالار دامان (ایران چهربد Ērān-Cihrbed : سالار طبیعت)
  10. سالار آیندگان (ایران زُروانبدĒrān-Zurvānbed)
  11. سالار درگذشتگان (ایران رستگانبدĒrān-Ristagānbed)
  12. سالار کودکان (ایران زهانبدĒrān-Zahānbed)

همه‌ی هموندان درگاه از سوی شاه برگزیده، یا برکنار می شوند.

چینش پارلمان ها

  • پارلمان نخست (امروزیان): نمایندگان مردم که همه با رای مردم برگزیده می شوند.
  • پارلمان دوم (آیندگان): نیم از سوی مردم، نیم از سوی شاه برگزیده می شوند.
  • پارلمان سوم (طبیعت): نیم از سوی مردم، نیم از سوی شاه برگزیده می شوند.

انجمن‌ها

انجمن دانایان

هفت تن از میان دانایان کشور: سه مرد و چهار زن. خویشکاری انجمن دانایان که با رای درگاه برگزیده می شوند، راهنمائی شاه و درگاه است.

انجمن بزرگان

هزار تن از بزرگان و برافراشتگان کشوری. پانسد مرد و پانسد زن. هشت سد تن، هر پیشه دویست تن، از سوی چهار پیشه برگزیده می شوند. پیشه‌ی اول: موبدان؛ پیشه‌ی دوم: ارتشیان؛ پیشه‌ی سوم: واستریوشان (کشاورزان و دبیران و نویسندگان و پزشکان و دانشمندان)؛ پیشه‌ی چهارم: صنعت‌گران و بازرگانان؛ دویست تن دیگر، سد تن از سوی درگاه و سد تن از سوی انجمن دانایان.

خویشکاری انجمن بزرگان نگهداری از فرّ دین و کیان کشور است و راهنمائی شاه و درگاه و پارلمان‌ها.

انجمن جوانان

هزار تن از جوانان کشور. پانسد پسر و پانسد دختر. میان پانزده و بیست و پنج سال که از میان برگزیدگان دبیرستان ها و دانشگاه ها و آموزشگاه‌ها از سوی خود جوانان برگزیده می شوند. خویشکاری انجمن جوانان راهنمائی شاه و درگاه در امر جوانان است.

هنرهای شاه نیک

(The Virtues of the Good King)

شاه، چون خورشید است و خورشید، چنان که نزد مغان می شناسیم، چشم اهورمزدا است. بدین پایه، شاه، خویشکاری‌ای خورشیدی و اورمزدانه دارد: عشق بی مرز به مردم، کشور، و طبیعت. همزمان، شاه نیک، برایندی باید باشد از هر چهار پیشه: هم پارسائی پیشه‌ی نخست، هم دلاوری پیشه‌ی دوم، هم نیک خردی پیشه‌ی سوم و هم جهانگرائی پیشه‌ی چهارم.

هنرهای شاه نیک را چنین می شناسیم:

  1. بهدینی و راست کامی و خردخواهی
  2. عشق به مردم و همنوع و میهن
  3. گیاه خواری و جانور دوستی و پاسبانی از دام
  4. دلاوری و بی باکی و دشمن زداری
  5. فروتنی و میانه روی و آشتی خواهی
  6. خویشتنداری و بخشش و بی کینی
  7. دادگری و آزادکامی و آئین مندی

ایرانشهر و مرزهای‌اش

جنبش بازیابی، ایرانشهر را سرزمین میانی اهورامزدا می داند و بدین میانجی، مرزهای ایرانشهر را، مرزهایی سپند و اهورائی می شناسد. سرزمین ایران، بخشی جدائی ناپذیر از ایرانشهر است، چنان که همه‌ي دیگر شهرها و کشورهای ایرانشهر. همه‌ی کشورهای ایرانشهری هم‌ارجند و همپایه و هیچ پاره را برتری بر دیگر پاره نیست. نیکی، دین ماست و بازیابی نیکی و راستی و زیبائی، برای همه‌ی ایرانشهر و هفت کشور، آئین ما. از این رو، هیچ جدائی گوهری میان پاره‌های تن یگانه‌ی ایرانشهر را به رسمیت نه می شناسیم و بازیابی همبستگی و هم‌پیکری ایرانشهری، نقشه‌ی راه ما به شمار می رود که به هفت ابزار سخن، توان، خرد، فرهنگ، دین، همدلی و هم‌زبانی به سرانجام‌اش خواهیم رساند.

زبان ایرانشهر

تیره‌های ایرانشهری را، امروز، چنان که دیروز، زبان‌های گوناگون بوده و هست. پاسداری از یکایک این زبان ها، هر زبانی که باشد (چه زبان های آریائی و چه جز آن)، خویشکاری ایرانشهر و شاه است. هم‌زمان، پارسیگ (پهلوی)، یگانه زبان است که دیگر زبان‌های آریائی فرزندان او به شمار می روند. بر این پایه، بازیابی و باززنده سازی پارسیگ (پهلوی) و گسترش آن به سان زبان مشترک تمدن ایرانشهری، در کنار پاسداری و نگهداشت از دیگر زبان‌ها، پایه‌ی رویکرد زبانی ماست. پارسیگ، امروز زبان مادری هیچ یک از ایرانشهریان نیست، لیک، زبان مادری تمدنی همه‌ی آنهاست. این زبان را، که غنی‌ترین زبان ایرانشهری است و میراث مشترک همه‌ی ایرانشهریان، زنده کرده، به فرزندان و فرزندانِ فرزندان‌مان خواهیم آموخت.

نهادها

ایرانشهر را نهادهای ایرانشهری نیاز است. استوار بر منش نیک، گویش نیک، کنش نیک، سه نهاد بازیابی ایرانشهری از این دست اند:

  1. منش نیک / انجمن مغان: خویشکاری انجمن مغان، گسترش آموزه و آموزش دین بهی و همزمان، روشن کردن آتش مقدس در سراسر ایرانشهر و هفت کشور است.
  2. گویش نیک / فرهنگستان زبان پارسیگ: خویشکاری فرهنگستان زبان پارسیگ، که در اش، پارسیگ‌دانان از همه‌ی کشورهای ایرانشهری همکاری می کنند، بازیابی زبان پارسیگ و پیشبرد زنده سازی و گسترش این زبان است.
  3. کنش نیک / انجمن دوستی ایرانشهریان: خویشکاری انجمن دوستی ایرانشهریان، که در اش کارشناسان رشته‌های گوناگون و خردمندان و هنرمندان و سیاست ورزانی از همه‌ی کشورهای ایرانشهری همکاری می کنند، پیشبرد اهداف عالی بازیابی ایرانشهری، از جمله: بازسازی فرهنگی، دینی، سیاسی، اقتصادی و جغرافیائی ایرانشهر یکپارچه است.