بازيابی ايرانشهری

چه کسی علیرضا پهلوی را کشت؟

پاسخ کاملا روشن است: فارغ از این که ماشه را کدام دستگاه امنیتی و به دستور چه نهادی کشید، امری که صرفا یک پرسش جنائی است و نه بیش، قاتلان اصلی علیرضا پهلوی کسانی نیستند جز: 1. فرح پهلوی 2. پسرک، رضا پهلوی 3. ایرانیان هوادار پادشاهی.

فرح، که ما سال‌هاست بدو لقب شاهکش را داده ایم، همراه با پسرک، علیرضا را پیش از آن که دو تیر در کام اش خالی کنند، با ترور شخصیتی که از او به جا آوردند پیشاپیش به قتل رساندند. ما با چیزی به مراتب بیش از یک امر جنائی از روزن قضائی روبروئیم، خیر، جنایتی که رخ داده است جنایتی روحی و معنوی است. یک انسان را بطور سیستماتیک در قرنطینه نهادند و به معنی اخص کلمه زنده به گور اش کردند. یک کتاب، یک خط شعر، یک نوار از موسیقی ای که می نواخت، یک سخنرانی، یک نشست با هموطن‌های اش، هیچ چیز از این مرد به جا نمانده است. سنگدلی جادوگر و پسرک اش تا به جائی ست که حتا وصیت نامه‌ی او را نیز در اختیار ایرانیان قرار ندادند. هنوز جنازه سرد نشده بود پسرک اعلام کرد که به دلایل روحی و روانی خودکشی کرده است. سریع نیز بدون آن که اجازه دهند تحقیقات پلیس حتا درست آغاز شود لاشه را سوزاندند. با جنازه‌ی یک کلوشار و دوره گرد خیابانی نیز اینگونه رفتار نمی شود.

شگفت این است که در حالی که در سراسر دوران حیات اش مرده ای رسانه ای و اجتماعی بیش نبود و در قرنطینه‌ی کامل فرهنگی و سیاسی به سر می برد، از فردای مرگ بیولوژیکی اش، هم فرح و هم پسرک شروع کردند به بهره برداری تبلیغاتی از او. این چیزی جز یک مرده خواری به تمام معنا نیست. کفتاروار و کرکس منش‌تر نمی توان بود.

در این میان اما سهم لوس آنجلسی‌های پادشاهی خواه را نیز در این شاه‌کشیِ دگرباره نباید فراموش کرد. هیچ یک از این رسانه‌ها جرأت نکرد پیله ای را که فرح و پسرک گرد آن جوان ایراندوست کشیده بودند بدرد و با او مصاحبه ای انجام دهد. این بی شک مایه‌ی ننگ است. من به سهم خود، در سراسر دورانی که با پسرک بودم کوشیدم با او رابطه برقرار کنم. لیک هرگز این ارتباط برقرار نشد و هیچ یک از اطرافیان این اجازه را ندادند، هیچ یک.

سال‌ها رابطه‌ی نزدیک با پسرک حتا منجر به یک گفتگوی تلفنی با علیرضا نیز نشد! همه‌ی راه‌ها را بسته بودند. لیک آیا تلویزیون‌دارهای لوس آنجلسی امکان یک مصاحبه با او را نداشتند؟ آیا اصلا کوششی کردند برای تحقق این امر؟ اگر کرده اند باید بگویند چرا نتوانستند و چه کس اجازه نداد؛ و اگر نکردند، پس در قتل آن شاه بالقوه شریک اند. به همین روشنی و به همین دردناکی و شرم آوری.

با قتل علیرضا پرونده‌ی پهلوی برای همیشه بسته شد. او یگانه امکان بقای پهلوی‌ها برای عبور از انحرافات پهلویسم و رسیدن به یک تعریف صحیح از پادشاهی ایرانشهری بود. آنان که از نزدیک دیده بودند اش می گویند هم جنم اش را داشت و هم دانش اش را. لیک در نهایت، ما در بازیابی ایرانشهری گناه اصلی را به پای جادوگر پیر می نویسم، موفق‌ترین جاسوسه‌ی تاریخ ایرانزمین. اگر فرح می خواست پسرک هرگز نمی توانست جلوی حضور علیرضا را بگیرد. قاتل اصلی، فرح است. آن چنان که در مورد لیلا نیز؛ و هم نیز در مورد فرحناز، که او نیز در جلوی چشم ما در قرنطینه و زنده به گوری تمام به سر می برد و جز جنازه ای متحرک نیست.

چهره‌ی جادوگر و بشاشیت او را بنگرید و با دختر اش مقایسه کنید. لپ گل انداخته‌ی پسرک را ببینید و چهره‌ی افسرده‌ی خواهر زنده به گور اش را مشاهده کنید. شقاوت این مادر و پسر اهرمنی بی مرز است.