بازيابی ايرانشهری

گناه اسد چیست؟ / کیخسرو آرش گرگین

یگانه گناه اسد، البته به جز مبارزه اش با تروریسم اسلامی-جهودی-مسیحی ای که ذیل داعش شکل گرفته است، چیزی نیست جز پاسخ نه گفتن به آن لوله‌ی گاز معروفی که غرب می خواست از قطر تا سوریه بکشد. این خط انرژی به طور کامل ایران را از بازی انرژی کنار می گذاشت. اسد به این پروژه نه گفت و خود را نفروخت، ایران را نیز نفروخت. تاوانی را که دارد می پردازد می بینیم.

ما در بازیابی ایرانشهری بر این باوریم که خیانتی که پدر اسد در زمان شاه کرد و از نیروهای ضد ایرانی چپ و مسلمان پشتیبانی نمود، – نیروهایی که امروز پشتیبانان فرزند و همسر اش نیز هستند و ما پسرک رضا پهلوی و فرح، جادوگر پیر را می بینیم که در جبهه‌ی تجزیه طلبان و شورشگران 57 قرار دارند و مزدوری اسرائیل و عربستان می کنند-، نمی تواند با بهائی که امروز اسد و مردم اش دارند بابت پایداری شان می پردازند سنجیده شود. اسد می توانست خود را تبدیل به یک پاپت کند و بماند. لیک نکرد.

شاه نیز می توانست مردی نشان دهد و بماند، لیک نماند. آری، او اگر مافیای فرح را مهار می کرد، بر آن شورش چیره شده بود. لیک ما می دانیم که کسان او را با قرص‌ها مسموم کرده بودند، اگر چه این مسمومیت توجیه کننده‌ی خیانت شاه به ایرانزمین نمی شود. او با هول و عجله یاران اش را در زندان کرد، کاری که هیچ فرمانده ای که در جنگ به سر می برد نمی کند، او با وجود مخالفت میهن پرستان تصمیم به ترک کشور گرفت، کاری که هیچ سکانداری نمی کند، او ارتش اش را رها نمود، کاری که هیچ اسپهبدی با لشکریان اش نمی کند، او سپس به هزاران سال تاریخ و کشوری به قدمت ایرانزمین پشت کرد، همه چیز را به دست دشمن سپرد، و رفت: به مقصد آمریکا، همان کشوری که گور او و ایرانزمین را کنده بود! او رفت به آغوش دشمن تا در اتاق عمل به دست پزشکان آمریکائی تیم پزشکی اش که فرح کنترل می کرد به قتل به رسد. در برابر چشمان حیرت زده‌ی اشرف!

باری، امروز اما باری دیگر مشاهده می کنیم: همپیمانی پهلوی چی‌ها (ترامپیست‌ها) را با دشمنان ایرانزمین که برای بمب‌های ترامپ هورا می کشند. لیک اینها زوزه‌ی شغال‌های متجددی است که ایران بسیار به خود دیده است. ما از این دوران خواهیم گذشت و ایران را پس خواهیم گرفت: هم از حاکمیت جهودی-اسلامی-بهائی و هم از اپوزیسیون همگن اش.

یک داوری امروز اما بایسته است: اسد بی شک مرد بزرگی ست، بسیار بزرگ‌تر از آن چه شاه هرگز نبود. تردیدی نیست که او از جنمی دیگر است و مردی است که نام اش در تاریخ مردان بزرگ ثبت خواهد شد. ما باید تصور کنیم که اگر اسد امکانات شاه را داشت، یعنی امکاناتی که کشوری چون ایران در اختیار او گذاشته بود، در هنگام شورش 57 چگونه عمل می نمود. آیا ژنرال‌ها و نخست وزیر اش را در زندان می کرد و تروریست‌ها را رها می نمود، آن چنان که شاه با فشار فرح، خائن ترین چهره‌ی سیاسی قرن کرد؟ مسلما نه. پس شکی نیست که اگر اسد رهبر کشور ضعیفی چون سوریه نبود و ارتشی چون ارتش شاهنشاهی در اختیار داشت، کارنامه‌ی بسیار با شکوه‌تری به جای می نهاد. لیک واقعیت این است که اسد و سوریه ای‌ها، با همه‌ی ناتوانی ای که دارند، امروز دارند بهای بزرگی می پردازند: برای ایستادن در برابر کفتارهای جهان آزاد از شرافت. برای نه گفتن به گلوبالیست‌های چپ و راست. آنان که تاریخ می دانند، آگاه اند که در غزه و حمس و حلب ایرانیان زرتشتی چه نبردها کرده اند، برای دفاع از شرق، برای دفاع از ایرانشهر. دانایان فراموش نکرده اند ده هزار افسر و سرباز ایرانیان و عربان زرتشتی را که در غزه به فرماندهی اسپهبد باتیس در برابر الکسندر پایداری کردند و تا واپسین مرد کشته شدند.

هر چه که رخ دهد، اسد بماند یا نه، ایرانیان اصیل، فارغ از حاکمیت جهودی-بهائی-اسلامی ای که در کشور و بر اپوزیسیون همگن اش حاکم است، هرگز این وفاداری را فراموش نخواهند کرد، آنچنان که وفاداری سادات را فراموش نخواهند کرد. سوریه تبدیل به بلاگردان ایران شده است.