بازيابی ايرانشهری

مشکل اصلی خود فرح است: صرفاً دست‌چینی از خیانت‌های او

به نام آناهیت، مادر آب‌های ایران تشنه لب

به هیچ وجه این سخن‌ها درست نیست، فرح خود اش ام الخائنین است و موضوع خیانت و شاه کشی اش ربطی هم به شورای ملی ندارد. سراسر زندگی این زن مگر چیزی بوده است جز خیانت و خدمات رسانی به توده ای و مسلمان و بد نام کردن شاه؟ این حرف‌ها چیست؟ مگر شاه را در مصر تیم پزشکی فرح نکشت؟ مگر تیم اشرف را بیرون نینداختند و تیم فرح کار را تمام نکرد؟ علم و شاه را کدام تیم اول سرطانی و بعد سرطان درمانی کرد؟ این‌ها را که دیگر هر اهل بخیه ای می داند. مگر طرح ضربتی اویسی را فرح خنثی نکرد و ازهاری را به جای او نه نشاند؟ مگر فرح دست شاه گریان را نگرفت و خندان از پله‌های هواپیما بالا نرفت؟ مگر پیشتر اش مملکت را به دست دشمن سوگند خورده‌ی ساواک و ارتش، بختیار نسپرد؟ مگر سال‌ها و سال‌ها ماهی سیاه کوچولو را بسته بندی نکرد و در سراسر دهات کشور پخش نکرد؟ مگر دسته دسته توده ای و تروریست را وارد صدا و سیمای ملی ایران نکرد؟ مگر سراسر دانشگاه‌ها را به بهائی‌ها و جهودها نسپرد؟ مگر کل ایدولوژی کشور را بر پایه‌ی اسلام طراحی نکرد و فراماسون‌هایی چون نصر و شایگان و یارشاطر را بر امور چیره نکرد؟ مگر یک تن چقدر باید با یک مملکت دشمنی کند تا آن مملکت بفهمد؟ فرح به اندازه‌ی یک ارتش خیانت کرده است، از آغاز تا امروز. امروز نیز که فرزندان کوروش صدای شان به هوا خاسته است خفقان گرفته است و دارد دق می کند.

در مورد شورای ملی نیز خود جادوگر تلفن را برداشت و به این و آن زنگ زد که بیائید و امضاء کنید و پسر مرا تنها نگذارید. تحفه‌ی نظنز اش را! و باز نیز این خود جادوگر پیر بود که به سرهنگ اویسی فشار بسیار آورد که آن سند تجزیه‌ی دمکراتیک ایرانزمین را امضاء کند، -من کاملا در جریان امر بودم و به دوست خوب ام جناب اویسی گفتم هرگز و هرگز چنین نکند که نام اش برای همیشه از بین خواهد رفت-، او نیز به فرح گفت دست اش قطع شود امضاء نمی کند؛ و بعد هم به طور کامل پس از سال‌ها خدمت کنار گذاشته شد و کار را دادند دست چند جاسوس حرفه ای.

وانگهی، اگر فرح اینکاره نیست، که هست، پس چندی پیش که پسرک برای پول گرفتن نزد عرب‌ها رفته بود همراه او در جده چه کار می کرد؟ نشان بدان نشانی که به علت فعالیت‌های بازیابان ایرانشهری و آبروئی که از پسرک رفته است، عرب‌ها قسط دوم را به پسرک نپرداخته اند و فرح را نیز کلی معطل نموده و سنگ رو یخ کردند، تا جایی که پسرک به همراهان گفته است “آبروی من پیش مادر ام رفت”. لیک حقیقت این است که خائینین و دریوزگان درگاه عرب‌های حجاز آبرو ندارند، چه خود ام الخائنین باشد و چه پسرک و چه گروه گروه هویت طلب اسرائیل پرورده‌ی کردنما و بلوچ‌نما و آذری‌نما و امثالهم. همه از دم بی تشخص اند و بنده‌ی پول.

در نهایت گفتنی این که: همایون یا دیگر کسان، باید به نحوی برنامه شان را پر کنند و هر از گاهی، به قول نیما، چیزی در مهتاب می تراوند، سخت است هر روز برنامه‌ی پر محتوا تحویل دادن. پس هر چیزی که در لوس آنجلس می گویند لزوما نباید ذهن نیروهای آریائی را پر کند. جز این، لوس آنجلس سال‌هاست به تعطیلات سیاسی رفته است: از آن زمان که داریوش همایون متقاعدشان کرد نباید کار سیاسی کرد و باید به جای رسیدن به قدرت کار دیسکورسیو کرد و فرهنگ سیاسی را بالا برد! بنابراین آن‌ها حتا در آن بخش کوچک شان نیز که تا خرخره از سوی جهودان و بهائیان لوس آنجلس خورده نشده اند تعطیل اند. کسان حرفی ندارند برای گفتن و اهل فکر نیز نیستند، کارشان تلویزیون است و توقعی نیز نباید داشت. پیش نهاد ما این است که لوس آنجلسی‌هایی که هنوز بلعیده نشده اند یکبار برای همیشه دست از فرح و پسرک اش بردارند و به بازیابی فرهنگی و گسترش شور آریائی در داخل ایران بپردازند و صدای بازیابی آریائی باشند. فرامش نکنند: دو نماینده‌ی زنده‌ی پهلوی‌ها اینک در راه جده و دیگر شهرهای عربی در حال جمع کردن دینار اند، پس به راستی بس است دیگر. رها کنند این ریسمان پوسیده را.