در ایران ما با یک انقلاب فروهری روبروئیم، نسلی که خود را با ملاکهای ایرانشهری و زرتشتی می سنجد و اسلام را چون یک امر بیگانه و چون یک زائده ی ابراهیمی و نمادی از چیرگی عرب حجاز بر خود می بیند که دیگر هیچ چیز جز خشونت برنامهمند برای ارائه ندارد. از دیگر سو، نسل فروهریها نسلی بسیار خلاق است و شیوهی پیکار با اهرمنان اسلامی را به خوبی آموخته است: دادن کمترین هزینه، دست یافتن به بیشترین سود.
تبدیل مناسبتهای اسلامی، که همگی جز گریه و سوگ برای داعشیان صدر اسلام نیستند، به محفلهای شادی و عشق و عاشقی، یکی از ابزارهای پیکار تمدنی این نسل است. نمونه اش را در سال 88 دیدیم. لیک امروز دیگر هیچ سدی در برابر آریائیهای فروهری نیست. حسینیهها تبدیل به تالار نمایش آخرین مدهای مو و محلی برای بوسه گیری از یار شده است. این، چیزی جز قراضه کردن سر تا پای اسلام نیست، به قول پست مدرنها، نوعی شالوده شکنی و ساختارزدائی از امر مربوطه. فروهریها گام به گام پیش رفته و پیچ و مهرههای اسلام را بازکرده اند و از دست اهرمنان و دیوان نیز هیچ کاری بر نمی آید. چه می خواهند بکنند؟ هیچ. شیشهی عمر که به سر رسد، همین می شود. شیشهی عمر اسلام در ایران به سر رسیده است. خورشید زرتشت و ستارهی تمدن آریائی طلوعی دیگر باره کرده است.