بازيابی ايرانشهری

ایران و اسرائیل، تضادی تاریخی / کیخسرو آرش گرگین

شکی نیست که در نهایت، بهائیت، اسلام، و مسیحیت، فرزندان سه گانه‌ی یهودیت با یکدیگر به همنگری و همرائی می رسند؛ یهودیت هیچگاه اسلام و بهائیت را به سود آئین زرتشت رها نمی کند؛ نه تنها رها نمی کند، بلکه بنا بر گوهر اش، در کنار بهائیت و اسلام، و در برابر دین بهی می ایستد و تا امروز نیز چنین کرده است.
یهودیان یک موی مسلمانان و بهائیان و مسیحیان را به هزار زرتشتی یا هندو نمی دهند؛ یهودیت، که اینک بیش از هر گاه در تاریخ به نان و نوائی رسیده است، هر آن چه که از دست اش برامده است، برای پیروزی، گسترش، و پایداری آن دو فرزند خود کرده است، اما دریغ از یک گام کوچک در نزدیکی به دین بهی؛ دینی، که بی آن، هرگز یهودیتی در جهان بازنمی ماند تا بخواهد زهدان مسیحیت و اسلام و بهائیت گردد.
راست این است که ما از سوی کسان، و کسانِ کسانی به بردگی کشیده شده ایم، که خود از بردگی به درشان آورده ایم؛ به دیگر سخن، بردگی ما جخ از آن هنگام آغاز گشت که خود، بُختار گشتیم و بردگان را آزادی بخشیدیم؛ و این، بسیار آموزنده است.
از روزن سیاسی نیز، بی همیاری همه سویه‌ی اسرائیل و نهادهای مالی و رسانه های همگانی وابسته اش در سراسر جهان و به ویژه آمریکا، که همواره، خودآگاه و ناخوآگاه، دشمن گوهری ایرانزمین بوده است، آن جنگ مالی و روانی گسترده با تهران و پر و بال دادن به تروریست های چپ و مسلمان رخ نمی داد و شاه نیز هرگز، فرونمی افتاد.
انگلیس که جای خود دارد، اما من هرگز به جنگ زرگری آمریکا، اسرائیل و رسانه های بزرگ یهودیان با آخوندها نیز، که چیزی جز برادران معنوی اما فرودست تر شان نیستند، باور نداشته ام.
ایران تنهاست، بسیار تنها، و تا ژرفنای هزاران ساله‌ی این تنهائی از سوی فرزندان راستین این سرزمین دریافته نشود، راهی به سوی روشنائی، آزادی، و بزرگی ربوده شده گشودنی نخواهد بود.
از روزن راهبردی، ایرانشهر اگر دوستی هم داشته باشد، آن ها را باید بیش از هر کجا، در هند و چین جست؛ و نیز در روسیه و آلمانی که از بردگی معنوی دمکراتیک و ابراهیمی خویش به درآمده و رفته رفته به خود بازگشته باشند؛ تا ایزدان و مردان چه خواهند.