بازيابی ايرانشهری

پادشاهی ای که داد مردم نه توانستی گزاردن و نیکی ایشان را فراهم نیارستی آوردن

از: «ابر خرد و کام ایرانشهر»
پادشاهی ای که داد مردم نه توانستی گزاردن و نیکی ایشان را فراهم نیارستی آوردن، همی از شپش نیز بی ارج تر به بودی، پس به شاید که همی تند و به شتاب تر از آن گاه که شپشی چند به جامه ات اندر فتاده است، ردای اش ز تن خویش فروافکنی و جای خویش به شاهی دهی که نیکشاهی تواند کردن:
“هر کس از شما شاهان مردم را در تباهی بیند، لیک یارای راست آوردن شان در خویش نه بیند، باید، نه چنان که جامه ی شپش افتاده ی خویش از تن به در کند، که هنوز شتابان تر، جامه ی شهریاری از تن درآرد، که، هر گاه به میرد چنان به میرد که از نام او به بدشگونی و از روزگار او به زشتی یاد نه کنند و کار شهریاری وی به رسوایی نه کشد.” (مشکویه ی رازی، آزمونان رمان، ب. 122)