محمد، پیامبری از تبار جهود و یا اسلام،

محمد، پیامبری از تبار جهود و یا اسلام، چنان رنسانس دوم جهودگی (برگرفته از: «ابر خرد و کام ایرانشهری»، کیخسرو آرش گرگین) * این که ترساگری نخستین رنسانس و نوزائی جهودگی بود تیسی ست آشکار و بی نیاز از زند و نگیزشن. لیک چرخ ها نزد محمد بنده الله نیز کو از زنتوی جهودی-ترسائیِ قریش بر می خواست بر همان راه می چرخیدند که نزد ایشو و یاران جهود اش. شمار بزرگی از یاران نخستین محمد جهودان و یا ترسایان محمدی شده بودند که به دیگر جای اندر همین نسک یاد شان کرده ایم، از میان ایشان از همه نامدارتر، خدیجه، سلمان فارسی، که نام جهودی اش «شالوم بن حوشیل» بود ، ایا «ابوبکر هاسادگ» (صدیق)، از خاندان تیم، که چون آمنه، مادر محمد، از تخمه ی «زهره» و جهود بود: “ابوبکر صدیق و طلحه که از عشره ی مبشره اند از نسل تیم اند … و کلاب را دو پسر بود، قصی، زهره… سعد بن تیم و سعد بن مالک که از عشره ی مبشره اند و آمنه مادر مططفی علیه اسلام، از نسل زهره اند” (تاریخ بناکتی: ۷۵) گفتنی آن که ابوبکر نیز چیون خود محمد از تیره ی جهودی «بنو کنانة» و از فرزندان «بن لوی» (Ben Levi) بود. دو تن از زنان او نیز «قتیلة» و «أم رومان»، هر دو با او همنژآد و از جهودان بن لوی بودند (نک. تبری، پ.۲، زیر: ذكر نسب أبي بكر و اسمه و ما كان يعرف به & ذكر أسماء نساء أبي بكر الصديق رحمه الله). فرای این، نام زنتوی مادر محمد نیز که ایشان را به بنو نجار می شناسیم مهند است، ابن هشام بنو نجار را تیره ای جهودی می شناسد: “و سلسله بن برهام از جهودان بنو نجار بود” (ابن هشام، السیرة النبویة، ج. یک، قاهره، ۱۹۵۵: ۵۱۳-۵۱۶) جهودان بنو نجار که برخی از ایشان نیز برای یاری رسانی به ترساگری جامه ی جهودگی دوم پوشیدند و ترسا شدند، – چیون که در زمان ما برخی از ایشان چون احسان یارشاطر جامه ی بهائی بر تن نمودند تا بهاء الله گری یا همان رنسانس سوم جهودگی را گسترشن دهند-، از همان آغاز به یاری محمد و خدیجه برخاستند. محمد خود ابر ایشان چیون گفته است: ” قال النبي صلى الله عليه و سلم: خير دور الأنصار بنو النجار ثم بنو عبد الأشهل ثم بنو الحارث بن خزرج ثم بنو ساعدة و في كل دور الأنصار خير” (صحيح البخاري، مناقب الأنصار، باب فضل دور الأنصار، پاره ی هفتم، ۱۹۸۶: ۱۴۳) و بنو حارث نیز، چیون که نورمان استیل من گزارش می دهد، و محمد نام شان برده است، جهود بودند (Norman A. Stillman, The Jews of Arab Lands, 1979: 120)